سوری جون مادر حشمت اقا از اوهایو میاد ایران
من که تا بحال ندیدمش غیر عکسا یی که حشی جان ازش داره خلاصه واسه فردا نهارش کله پاچه بارگذاشتم واسه شبش جغور بغور
موهامم رفتم استخونی کردم دوتا لباس شیکم از کوچه برلن گرفتم
خلاصه میخوام جلو مادر حشی جان بترکونم
رفتم اتاق مهمونم گردگیری کردم یه دست لحاف تشک خوبم واسش گذاشتم کنار دیفال اتاق
فقط میمونه مستراح که حشی جان رفت فرنگی همسایه رو قرض گرف واسش گذاشتیم اونجا
خلاصه اگه چند وقت نیمدم بدونین درگیر سوری جونم😒