2737
2734
عنوان

خواهرشوهر گلم ..

427 بازدید | 19 پست

تو تاپیک قبلیام مشگلاتمون هست الان نیان یسری منو بخورن بگن شما که مشگل داشتی .. 

دیگه دیدم کینه و کدورت فقط باعث میشه من هروز هی خودم خودمو بخورم و انرژی منفی هی بیاد تو زندگیم.و این وسط جاریمم از قهرم سواستفاده میکنه هی خودشیرینی میکنه و میتازونه همینجوریش از من عزیز تر بود منو همش خار میکردن دیگه چ بسا قهر بودیم بدتر این جا میکرد خودشو بعد از اینکه مادرشوهرم زنگ زد از دلم دراره منم بخشیدمش و شب یلدام ب خواهرشوهرم پی ام دادم بدونه ب یادشم و تمام ، دیگه حرف نزدیم تا چندروز پیش که مادرشوهزم اینا اومدن تهران و با خواهرشوهرم اومدن خونه عموی شوهرم ب من زنگ زد عموش که بیا اینجا مادرشوهرت اینا اینجان . وقتی رفتم سر سفره بودن . ب احترامم بلند شدن بغلم کردن و روبوسی . و تو اون دو سه روز مراسمی که اونجا بود چنان احترامی بهم گزاشتن که خدا شاهده تو این ۴سال ندیده بودم ازشون بخدا هیچوقت . احترامی که ب من میزاشتن و منو میزاشتن رو سرشون اصلا ب جاریم اینجوری نبودن در صورتی که همیشه بر عکس بود . سر سفره هی برام سالاد بزارن غذا بکشن و این حرفا.... البته ب اونم بی احترامی نکردن اصلانا ولی خب احترام من صد برابر بیشتر از اون بود و مدام تو ذهنم جرقه میزد ۴سال چقد من با فرق گزاری هاشون عذاب کشیدم . خلاصه خیلی ارامش دادن بهم و منم بدی هاشونو ریختم دور  . بنظر شما علت این کارشون چی بود ؟؟؟



و اینکه در رابطه با موضوع تاپیکم . خواهرشوهرم بهم گفت یه بچه بیار دیگه زندگی شیرین میشه قشنگ میشه از سردی در میاد بیچاره گوشیشو اورد دیدم راست میگه عکس ذخیره کرده بود کلی راجب عمه شدنو دارم عمه میشمو اینا که هروقت من بچه اوردم بزاره ، شوهرم بچه اول و بزرگه . میگفت چندروز پیش رفته بودم تو فاز که بچه دار شی بیام بیمارستان دسته گل بیارم و بزن برقصو ..اصلا یه وضعی . میگفت خیلی اشتیلق دارم بچه بیاری . در صورتی که تاحالا یکبارم بروم نزدن چرا نمیاری و اینا و مطمعنم قصد بدی نداشت از حرفاش دلم سوخت براش وقتی دیدم انقد عمسقو بی ریا داره حرف میزنه گفتم انشاالله هرچی خدا بخواد یخورده زندگیمون سرو سامون بگیره میارم . خلاصه انقد که کنار من نشستن و هوامو داشتنو رو سرشون گزاشتنم با جاریم اینطور نبودن ولی بی احترامی هم اصلا بهش نکردن ..بعداز ۴/۵سال حس ارامش داشتم کنارشون و چقد لذت بخش بود این حس . نمیدونم چرا یهو عوض شدن ..




طولانی شد چون قطره چکونی ننوشتم . خدا شاهده جواب ندید فقط بخونیدو برید از فردا قطره چکونی میتویسم اعصاب مصاب ندارما😂

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
خوبه  تو هم متقابلا احترام بذار بگو بخند در حد معمول و بيش از حد جوگير نشو قاطي نشو

اره همین کارو کردم اینبار متقابلا احترام گزاشتم و مث این چندسال خیلی قاطی نشدمو گرم نگرفتم 

2738
راه جدیدی در پیش گرفتن توام باشون خوب باش  این داستان مادرشوهری ک متحول شد  تلنگر# &nb ...

اره گمونم .. فک کنم دیدن انقد احترام گزاشتن ب جاری کم محلی کرد بهشون قاطی نشد باهاشون ولی ب من بد کردن اما احترام نگه داشتم تصمیم گرفتن برعکس بشن ب من احترامی بزارن ک ب اون میزاشتن 

از من به تو نصیحت زیاد از حد باهاشون صمیمی و راحت نشو احترام الانت بخاطر دوری و دوستی بودن شماست اما باز تحویلشون بگیری همون اش و همون کاسس 

اسمان فرصت پرواز بلندیست ولی...قصه این است چه اندازه کبوتر باشی....
از من به تو نصیحت زیاد از حد باهاشون صمیمی و راحت نشو احترام الانت بخاطر دوری و دوستی بودن شماست اما ...

اره راست میگی بخدا قبلا خیلی تحویلشون میگرفتم احترامم جوابش توهینو دخالت بود . الان شوهرم باهمشون قهره حتی سلام علیکم نمیکنه دوساله نرفته خونه مادرشو ۳ساله خونه جدید خواهرشو اصلا ندیده . الانم که من زنگ و اینا نزدم ولی دیدمشون احترام کردم بازم مث سابق شاید بخاطر همین دوری و دوستی که میگی هستش

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز