آهان خالشم با خودشون اورده بودن اون دوبارو که اونم بخره ولی متاسفانه خیلی سخت پسنده و حتی خود خواهر شوهرم هی غر میزد
که نمیخره چرا...
حالا مادذشوهرم ب شوهرم زنک زد گفت فردا بریم خاله ام بگم بیاد
من توقع داشتم خودشون برن برای خالش بخرن
منم ب شوهرم علامت دادم که بگو جمعه بریم.شوهرمم گفت جمعه بریم من فردا کار دارم اون هی میگفت چیکار داری بریم دیگه بعدش نیستیم ما
منم گفتم بگو مریضه شوهرم نمیگفت
منم گفتم گوشیرو بده من بگم
رفتم اون اتاق گفتم مامان من پریود شدم خیلی شدید
سهیلم روش نمیشد بگه
گفت وا چرا اون باید ب من همچین چیزیو بگه
گفتم نه بگه که مریضم من
پس جمعه میام بریم