عزیزم من یه ذره که هیچی خیلی خنگم معنی امضات چی میشه؟😩😩😓😓😄
این یه خطر از کتاب "عادت میکنیم" نوشته زویا پیرزاده. کلا این نویسنده قلم خاصی داره. این خط هم توصیف حالت یکی از شخصیتا بود یعنی اول چشماش خوشحال شد بعد لباش کش اومد😁
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
وای من اون روز از تو جیب شوهرم یه پنجاه تومنی پیدا کردم همون جوری انداختمش تو سطل اشغال خدایی یه احساس غروری بهم دست داد که نگو فکر کردم دیگه خیلی پولدازیم ما
البته پنجاه تومنی تراول نه ها پنجاه تا تک تومنی😁😁😁😁
دعواشون شد تو دانشگاه پسره پر رو پرو يكي زد دوستمو اونم گريه كرد و چيزي نگفت كه سر و صدا بيش تر از اين نشه منم نتونستم تحمل كنم و تمامي فنوني كه تا دان دو شوتوكان كاراته يادگرفته بودم روش پياده كردم ادم شد ديگه هنوزم باهمن😁😁😁😅
یه بار با خواهرم بیرون رفتیم پسره دستشو به دستم زد گفتم تصادفی بوده دیدم دوباره زد داره یه کاغذ تودستم میکنه چاقو رو از کیف درآوردم گذاشتم زیر گلوش گفتم حرومزاده دفعه اول هیچی نگفتم فکرکردی ازکارت خوشم اومده کلی آدم دورمون جمع شده بودن پسر در رفت همچین میدوید انگار جن دیده بود
نیش دوست ازنیش عقرب بدترهست پس بزن عقرب که دردت کمترهست
کلاس پنجم بودم گفته بودن پارچه بیارید که جنسش خوب باشه برای هنر منم شورت بابام که جنسش گیاهی بود رو از وسط قیچی کردم بردم مدرسه...خیلی هم توی مدرسه پز می دادم...که بهترین پارچه رو جهان دارم...الانم یاد اون خاطره میوفتم حس ادیسونی بهم دس میده
کلاس دوم راهنمایی بودم مبصر کلاسمون بودم ، دوستام خیلی شلوغ میکردن ، اسمشون رو نوشتم بعد ناظممون اومد کلاس و کلی دعوا کرد که چتونه چرا انقد شلوغید ، بعد گفت زن کورد اسامی بچه هایی رو که اسمشونو نوشتی بده بهم تا بندازمشون بیرون ی جو خیلی مسخره گرفت منو ، گفتم نه خانم نمیدم گفت بده وگرنه خودتو میندازم بیرون گفتم نه نمیدم ( مثلا میخواستم واسه دوستام جانفشانی کنم ) ناظم نامرد آخر سر خودمو انداخت بیرون با اسرار همون بچه های شلوغ راهم داد سر کلاس 😲
💖💖💖 الهم صل علی سیدنا محمد و علی آله و صحبه و سلم 💖💖💖