😕😕
پسر خالم بستری بود بیمارستان حال بد بود
داداشمم گفت خاله گناه داره بریم ورش داریم ببریم
خلاصه ما رفتیم خاله گفت جلو نمیام میرم عقب وانت
ی لحظه چادرش زیر پاش گیر کرد مثل ی توپ قل خورد
ی پشتکم زد 🤣🤣🤣🤣😢😢😢☹☹☹☹ اون لحظه
واقعن ناراحت شدم ولی داداشم از خنده روده بر شد
نوه خالمم همسن خومه اونم بود 😕😕
حالا چن سال گذشته ولی یادم میاد میپکم از خنده 😕😕😁🤣🤣🤣🤣🤣🤣