لعنت به زبونی که بیخودی باز بشه

خلاصه عذاب وجدان دارم ناراحتش کردم

دور از جونت گلم

بخدا ادم تا دور نشه نمیفهمه

هییییییچکی پدر و‌مادر ادم نمیشه

گل من

من نمیگم عاره

پدر من ادم صاحب نامیه

خودمم افتخار نمیکنم که تنبلم ولی خیییلی ناز پرورده بودم 

و روزی که خانواده شوهرم اومدن پدرم گفت دخترم تو پر قو بزرگ کردم

عادت به سختی نداره

اگر میتونین بسم ال...

اگر نه هم بسلامت

من از دانشگاه پزشکی(ازاد) انصراف دادم بخاطر پسرشون که تو خرج نیوفته که اخرم قشنگ جوابمو داد

پدرم یه اپارتمان جدا بهم داد جهازم تو کل شهرمون نظیر نداشت

کلیم دزدکی کمکم میکنه که تو زندگی سخته نکشم

ولی شوهرم یه بیکاره به تمام معنا از اب در اومد

مامانشم که به من میگه برو سرویس مدرسه شو

بابام دور از جون سکته  میکنه

من همون اولم گفتم عار نیست هیییچ شغلی

ولی خب من گفتم خانوادم روم حساسن  هم درسم عالی بود روم نمیشه اشنا ببینه  بگه اره این بااون وضعیت.... 

مثلا من فلان کارو بکنن میگن اوه دختر فلانی حاجی...

هم برا بابام خوب نیست

هم من این مدلی نیستم

وگرن همیشه تحسین میکنم کسایی که این شجاعتو  دارن که برا زندگیشون همه جور میجنگن

من از مادرشوهرم ناراحتم که همیشه بفکر من نیست و فکر راحتی پسرشه

بیشتر از همه از خودم ناراحتم که بدموقع این حرفو جلو خانوادم زدم

من بابام ایناست که مثلا دقت میکنه چندبار با یه لباس برم پول میده میگه برو خرید 

کلا همیشه تو تربیت ما خییییلی ریزبین تر مادرم بود