2733
2739

بچم دو سالشه بعد مدتها تصمیم گرفتم ببرمش مهد ثبت نامش کنم.چون پوشکی هم هست همه جا قبول نمیکنن .خلاصه یه جا پیدا کردم نزدیک خونمون .مدیرش گفتم یک ساعت بمونه .منم ببینم چطوره با بچه ها بازی میکنه یا نه.گفتش نه نمیشه .بچه های دیگه میرن به ماماناشون میگن که.چرا مامان فلان بچه اومده بود تو نمیای پیش ما.من خر هم بچمو گذاشتم.یک ساعت بعد رفتم دنبالش.شوهرم گفت یعنی چی نذاشتن بری اتاقشو ببینی .با مربیاش حرف بزنی.خلاصه این دفعه که رفتم گفتم میخوام برم ببینم. باز نذاشت مدیرش از من اصرار از اون انکار که نمیشه. بچه های دیگه الان اویزونت میشن میخوان باهات بیان .گفتم وا ... مگه میشه

خلاصه تو دوربین گفتم بچمو نشون بده .دیدم یه مربی چاقال نشسته بچمم سفت بغل کرده .اون یکی مربی که رفت بیارتش . اینی که بغلش کرده بود زد تو سر بچم .

خلاصه بچم اومد نمیدونید چه بغضی کرده بود .با یه ترسی خودشو جمع کرده بود به مربیش نگاه میکرد که جیگرم کباب شد.

میگفت ماما بریم  ماما بریم .

خیلی اعصابم خورد شد .اوردیمش خونه 3 ساعت داشت گریه میکرد . تو روخدا بچه تونو همینجوری تو مهدهای کودک ول نکنید .اینا ضربه روحی میکنن بچه رو .

خدا ازشون نگذره....

دیدی زد توسرش من بودم مهدو خراب میکردم زنگ‌میزدم‌پلیس کلیم جیغ و داد میکردم 

 مامانم همیشه میگه تا وقتی یکیو پیدا نکردی که برات مثل بچه‌ت باشه نرو توی رابطه، ازدواج!یه بار که پرسیدم یعنی چی، گفت یعنی مثل بچه ای که از گوشت و پوست و استخون خودته باشه برات، نه خوبشو، نه بدشو، نه خوشگلشو، نه زشتشو، نه داراشو، نه فقیرشو حاضر نباشی با کس دیگه‌ای عوض کنی، هر عیب و ایرادیم که داشته باشه دلت نخواد یکی بهترشو بیاری به جاش، چون برات بهترینه در هر حالتی.‌‌..وقتی ازدواج کن که مطمئن باشی می‌تونی توی سختیا، نداریا، مریضیا، گرفتاریا مثل یه مادر بمونی به پای آسمون ابری و آفتابی زندگیِ طرفت، گاهی عینک آفتابی بزنی، گاهیم چتر بگیری دستت!:))
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2728
2740
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687