2737
2734
عنوان

خاطرات تلخ من از رویان

5585 بازدید | 108 پست

سلام دوستان گلم مامان های فعلی و مامانهای آینده من میخواستم خاطرات تلخ وشیرینم را از روزهایی که دنبال مادر شدن بودم و سخت تلاش میکردم به خودم ثابت کنم میتونم دنیا را شکست بدم و برای شما بنویسم علتش هم خوندن خاطرات و یادداشتهای چند سال قبل هست منو برد به اون زمستان و پاییز کذایی توی رویان.بعد از کلی درمان و دکترهای مختلف رفتند و تا نصف شب تو ی نوبت نشتن های رنج اور به دکترم گفتم میخوام برم رویان را هم امتحان کنم با خوشرویی گفت برو خوبه.وقت گرفتم و یه روز سرد که کلی بارون و برف میومد رفتم رویان به این کاری ندارم که چقدر علاف میشدم هر بار و هر بار اونجا دنیایی میدیم باور نکردنی از زنها و مردهایی که دنبال ادامه زندگیشون بودند دنبال نشاط زندگی و دنبال پاره تنشون.تا قبل از رفتن به رویان و دیدن اون حجم آدم همدرد فقط فکر میکردم این منم تنها زنی که ذخیره تخمدانش کمه یا خیلی دیر ازدواج کرده و سنش بالاست ولی اونجا دیدم دخترهایی که نصف سن من بودند ولی ذخیره تخمدانشون کم بود یا مادرهایی که همسن من یا بزرگتر بودند و دنبال بارداری اول بودند یا چه مردهای مسنی که بدنبال همسر جوانشان به امید پدر شدن بودند از هر شهر و دیاری آدم بود با لبلس بلوچ با لباس عربی با لهجه شمالی و  جنوبی هر سن و سالی که بگی .توی اون راهروها پشت در اطاقها چه چیزها که ندیدم چقدر گریه و چقدر خنده چقدر خوشحالی و چقدر شکست وای که اگر از خاطرات رویان کتاب بنویسم پر فروش میشه .اینکه ما زنها چطور توی اون سالنهای انتظار باهم گپ میزدیم  و رویا پروری میکردیم که حتما اینجا دیگه با دست پر برمیگردیم .من بارها شده بود صبح  میرفتم و غروب خسته و ناامید برمیگشتم .اخرین باری که دیگه آب پاکی را ریختند روی دست من خدا را شکر تنها بودم از رویان تا خونه زیر عینک افتابی زار زدم یه تاکسی توی همون میدون گرفتم توی تاکسی بی توجه به راننده گریه میکردم بنده خدا راننده میگفت خانم براتون آب بخرم اخه اونجا به شما زنها چی میگن که هرروز با چشم گریون سوار ماشین من میشید.حال اون روزم غیر قابل توصیفه زار میزدم و دستمو به شکمم فشار میدادم دیگه نه تحمل درمان داشتم نه تحمل هزینه های هنگفت به بختم فحش میدادم به خودم میگفتم بی لیاقتی .تا خونه نفهمیدم چطوری اومدم یک دل سیر هم توی خونه گریه کردم یه فیل اسباب بازی کوچولو زمان دانشجوییم دهه هفتاد به نیت بچه خریده بودم اونو بغل کردم و مثل دیوانه ها گریه میکردم

من زن قانونم.قوی و مستقل و قدرتمندم

جواب تلفن هیچ کسی را نمیدادم مادر نگران شده بود طرفهای عصر با پدرم اومدند دنبالم که بریم جایی.بچه ها پدر من مرد بیسار خوددار و تو داری هست به هیچ عنوان احساسات را بروز نمیده ولی وقتی دم در خونه منو دید واقعا خودش را باخت حس کردم یهو خالی شد دلم برای پدر و مادرم میسوزه که نتونستم مثل بقیه فامیل پدربزرگ و مادر بزرگشون کنم ولی اینها را نوشتم که بهتون بگم امیدواری ها  را از دست ندید و پیگیر باشید من دیگه به داشتن بچه بنا به خیلی دلایل فکر نمیکنم و بقدری به ارامش رسیدم که انگار هیچ وقت بچه نمیخواستم من خیلی زود تقدیر و مقدراتم را در زندگی میپذیرم و خودم را به آرامش میرسونم الان هم هرباری که کسی از لزوم داشتن بچه بهم گوشزد میکنه به خودم میگم بچه بستر مناسب و آماده ای میخواد برای زندگی مثل درآمد کافی داشتن مسولییت پذیری پدر و مادرش داشتن حس خوب به زندگی مشترک اینکه پدر و مادر عشق بهم داشته باشند خوب خیلی از این فاکتورها توی زندگی من کمرنگه .ولی وقتی میبینم اینجا چقدر شماها دلتون بچه میخواد از ته قلب دعا میکنم اگر صلاح اون بچه هست خدا بهتون بده و فقط صرف داشتنش مهم نیست خوشبخت شدنش هم خیلی مهمه اگر هم خدای نکرده قسمت و تقدیرتون به داشتن فرشته ها نبود قوی باشید محکم باشید  و به این فکر کنید که گاهی نداشتن چیزی بهتر از داشتنش هست درسته که بچه نشاط زندگیه ادامه زندگیه ولی فقط بخشی از زندگی ماست نه همش.به حرف هیچ کس هم توجه نکنید چون ادمها توی زندگی ما نیستند . ببخشید که طولانی بود ولی خواستم حسم و به شما منتقل کنم مامانهای فعلی و مامانهای آینده

من زن قانونم.قوی و مستقل و قدرتمندم

بچه ها من برای اینکه سوال نشه کلی میگم 36 سالگی ازدواج کردم و تمام مراحل درمان ناباروری را هم امتحان کردم و نتیجه نداده هر چیزی که بگید انجام شده ولی موفق نبوده 

من زن قانونم.قوی و مستقل و قدرتمندم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

خیلی قشنگ بود😢

فقط 7 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
تیکر هدفمه حامله نیستم.تویی که داری این امضا رو میبینی...آره خود تو   یه لبخند گشاد بزن اینجوری  آفرین الاان خوشگل شدی   دیگه نشینی غصه بخوریا همه چی درست میشه...   

عزیزم خیلی خوبه که حالت خوبه...ولی به خدا باور کن بچه هم دردسرای خیلی زیادی داره همشم عشق وحال نیست .شما الان‌میتونیدددخیلی از زندگیتون ازدوتاییتون لذت ببرید .خیلی خوبه که به درک رسیدین.بچه که همه چیز نیست ۹۰درصدش زحمته به خدا .حالا شما خودت الان کلی آزادی داری مال خودتی و...خدا روشکر بابت بچه سالم .اما میخوام اینو بدونین اگر بچه داشتی الان متوجه میشدی خیلی خیلب زحمت داره

2738
عزیزم خیلی خوبه که حالت خوبه...ولی به خدا باور کن بچه هم دردسرای خیلی زیادی داره همشم عشق وحال نیست ...

موافقم ممنون از پست قشنگت الان بچه داری خیلی سخته هر کی داره خدا بهش ببخشه هر کی هم نداره نباید غصه بخوره

من زن قانونم.قوی و مستقل و قدرتمندم
من همش حس میکنم در اینده نابارور هستم  از بس قرص های مختلف خوردم  و ضمنا  پریودهام ه ...

فاز منفی ممنوع .حتما مامان میشی عزیزم این چه حرفیه

من زن قانونم.قوی و مستقل و قدرتمندم
عزیزم خیلی خوبه که حالت خوبه...ولی به خدا باور کن بچه هم دردسرای خیلی زیادی داره همشم عشق وحال نیست ...

اره درست میگی من از وقتی دخترم دنیا اومده راحتی قبلو ندارم هر جایی نمیتونم برم حتی تو خونه اون راحتی قبل رو ندارم یکسره باید حواسم به بچه باشه 

معجزه زندگیم ترنم من 25 آبان سال 97 ساعت8و40دقیقه صبح بعد از یازده سال انتظار فرشته زمینی ما شد.خدایا عاشقتم  
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

ترمیم معدل

dethhreru | 5 ثانیه پیش
2687