قراره با فردی ازدواج کنم، که هیچ گونه علاقه ای به ایشون ندارم، البته ایشون فرد بدی نیست اما از نظر خلق و خو و طرز رفتار و طرز فکر ابداً تفاهم نداریم، و من حتی نمیتونم یک دقیقه تصور کنم که با ایشون یک زندگی مشترک رو شروع کنم و تا آخر عمر شریک زندگیم باشن، اما متأسفانه بنده هم در خانواده ای به شدت سنتی به دنیا اومدم (که معتقدن دیگه به سنی رسیدم که "باید" ازدواج کنم و ازدواج نکردن دختر یا در سن دیر ازدواج کردنش رو خیلی ناپسند و قبیح میدونن) و هم اینکه بنده خانواده ی خیلی فقیری دارم و از نظر ظاهر هم زشت هستم و به همین دو دلیل اخیر (فقیر و زشت بودن) در شرایطی قرار ندارم که بتونم بگم این خواستگار رو رد میکنم چون تا امروز به خاطر فقر خانواده و زشت بودن خودم کسی به خواستگاریم نیومده و این اولین (و احتمالاً آخرین فرده) و خانواده دارن بینهایت به من فشار میارن که "با همین ازدواج کن و برو سر خونه و زندگیت، همین بره دیگه کی میاد تو رو بگیره ؟!!" و هر چقدر هم براشون توضیح میدم که "یه دختر هدف خلقتش که ازدواج نیست ! میتونم شغلی پیدا کنم و خودم مستقل زندگی کنم"
اما ابداً زیر بار نمیرن و به خاطر سنتی بودنشون معتقدن که دختر باید ازدواج کنه و تمام عمر فقط شوهرداری و خونه داری کنه 😔
حالا من موندم چکار کنم، واقعاً هیچگونه نقطه مشترکی با این آقا ندارم، دو سال دیگه درسشون تموم میشه و قراره بعد از پایان درسشون ازدواج کنیم مدام به خودم میگم حالا کو تا دو سال دیگه، تا اون موقع راه فرار پیدا میکنی ! اما خب حقیقت اینه که دو سال تا چشم به هم بزنی میگذره !
واقعاً نمیدونم چکار باید کنم نه اجازه زندگی مستقل رو دارم و نه تمایلی به ازدواج با این فرد