من خودم چیزی که یادم میاد برا 5 سالگیمه ...چون یه لباسیت وذهتمه که تو تنمه و تو البومم وقتی اون لباس تنم هست از مامانم پرسیدم چند سالمه بوده گفت 5...قبل اون اصلا
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
۴سالم بود زمستون برف اومده بود بردم لباس بافتمو بستم دور درخت حیاطمون ک سردش نشه ی بافت صورتی بود بمیرم برای خودم از اولم مهربون بودم هیچکس قدر ندونست😢
امروز ۱۶ دی ماهِ سال نود و نه هجری شمسیه، فصل بد خاکستری تموم شده و بهارِ افتابیِ آرزوهایِ بلند پرواز تو راهه❤🌹🍀...من خیلی خوشحال تر از روزا و سال های قبلم چون فهمیدم هیچ چیز و هیچ کس و هیچ موقعیتی بدِ مطلق نیست، زندگی لحظه به لحظش درسه!خدای مهربونم بلند پرواز چشم امیدش به توئه😍من اون پنجره رو رو به منظره دشت های سرسبز باز میکنم💖💪امروز ۱۶دی ماه هزار و چهارصدِ من تو مسیری هستم که باید باشم هنوز اول راهم اما تو راه درستی قدم گذاشتم.روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم که میگفتم مگه بدتر از اینم میشه؟ اما من از همشون عبور کردم و رو خودم تمرکز کردم.خدای خوبم من همیشه بودنت و حس کردم ازت ممنونم که کمکم میکنی باتمام وجود سپاس گذارم❤همه چیز بهتر و بهتر میشه و من میرسم به ارزوم.از این عشق و اشتیاق دنیایی میسازم به وسعت قلبم🌱❤من دوباره جوانه زدم...و این شروع سبز شدنه...دوستت دارم بلندپرواز
دوست داشتن عضوی ازبدن است درست است که همه فورا به فکر قلب می افتند امامن می گویم دوست داشتن دندان آدم است دندان جلویی که هنگام خندیدن برق می زند... حالا تصورکنید روزی را که دوست داشتن آدم درد می کند آرام وقرار را از آدم می گیرد....غذا از گلویت پایین نمی رود شبها را تاصبح به گریه می نشینی....آن قدرمقاومت می کنی تااینکه یک روز می بینی چاره دیگری نداری وباید دندان دوستت داشتنت را بکشی وبیندازی دور...... بعد.... حالا..... دندان دوست داشتن را که کشیده باشی حالت خوب است. راحت می خوابی راحت غذا می خوری و ...شبها دیگر گریه ات نمی گیرد ولی.... همیشه جای خالیش هست ، حتی وقتی از ته دل می خندی
من ۴دستوپامیرفتم یادمه که زنعموم منو برد خونشون . همون سال زنعموم طلاق گرفت واسه این مطمئنم ک این خاطره قبل ۱سالگیمه یا همون۱سالگیه. چون بعدش دیگ زنعمو نبود.. ویه خاطره مال دوسالگیم دارم ک مادربزرگم حالش بدبود من لیوان آبو بش میدادم میگفتم آب سردبخور😢😢آب گرم نخور... بازم خاطره دارم ولی این دوخاطرم مال خیلی کوچیکیامه. مامانم تعجب میکنه خاطره زنعموم رو یادمه میگ خیلی کوچیک بودی