2737
2739
عنوان

دورترین خاطره ای که از بچگی دارید برا چند سالگیه ؟

| مشاهده متن کامل بحث + 484 بازدید | 69 پست

من‌یادمه رفتیم جمکران خانمه شماره کفش میداد بهمون..مامانم میگه تو ۱ سالت بوده😖😖😖😖۲۷ سالمه

گاهی در یک مکان تاریک هستی و فکر می کنی مَدفون شده ای اما در واقع تو را کاشته اند 🌱 “کریستین کین”

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

۳سال یا شایدم کمتر بودم مامانم برام شلوار خریده بود داشت باذوق پام میکرد میگفت ببین چقدر قشنگه مامانی

منم این شکلی بودم😍 الان ک اون شلوارو نگا میکنم کلا دو وجبم نمیشه

من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...‌‌منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....
2728

۴سالم بود زمستون برف اومده بود بردم لباس بافتمو بستم دور درخت حیاطمون ک سردش نشه ی بافت صورتی بود بمیرم برای خودم از اولم مهربون بودم هیچکس قدر ندونست😢

امروز ۱۶ دی ماهِ سال نود و نه هجری شمسیه، فصل بد خاکستری تموم شده و بهارِ افتابیِ آرزوهایِ بلند پرواز تو راهه❤🌹🍀...من خیلی خوشحال تر از روزا و سال های قبلم چون فهمیدم هیچ چیز و هیچ کس و هیچ موقعیتی بدِ مطلق نیست، زندگی لحظه به لحظش درسه!خدای مهربونم بلند پرواز چشم امیدش به توئه😍من اون پنجره رو رو به منظره دشت های سرسبز باز میکنم💖💪امروز ۱۶دی ماه هزار و چهارصدِ من تو مسیری هستم که باید باشم هنوز اول راهم اما تو راه درستی قدم گذاشتم.روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم که میگفتم مگه بدتر از اینم میشه؟ اما من از همشون عبور کردم و رو خودم تمرکز کردم.خدای خوبم من همیشه بودنت و حس کردم ازت ممنونم که کمکم میکنی باتمام وجود سپاس گذارم❤همه چیز بهتر و بهتر میشه و من میرسم به ارزوم.از این عشق و اشتیاق دنیایی میسازم به وسعت قلبم🌱❤من دوباره جوانه زدم...و این شروع سبز شدنه...دوستت دارم بلندپرواز

سه سالگی که داداشم بدنیا اومد منو گذاشتن پیش مادربزرگم دقیقا اون شب یادمه اثاث کشی هم که تو سه سالگی کردیم یادمه

دختر نازم خونمون با اومدنت روشن کردی... سوالی در مورد مسمومیت بارداری یا پره اکلامپسی داشتید بپرسید...
2738
شاید باورتون نشه ولی من یک صحنه یادمه که بغل مامان بودم و شیرشو میخوردم .مامانم همیشه میگفت من تا دو ...

چ جالب شوهر منم دوسالگیش یادشه یچیزایی من همیشه باش بحث میکنم سر ای موضوع میگم دروغ میگی اخه خیلی واسم عجیبه😂

دوست داشتن عضوی ازبدن است درست است که همه فورا به فکر قلب می افتند امامن می گویم دوست داشتن دندان آدم است  دندان جلویی که هنگام خندیدن برق می زند...   حالا تصورکنید روزی را که دوست داشتن آدم درد می کند آرام وقرار را از آدم می گیرد....غذا از گلویت پایین نمی رود شبها را تاصبح به گریه می نشینی....آن قدرمقاومت می کنی تااینکه یک روز می بینی چاره دیگری نداری وباید دندان دوستت داشتنت را بکشی وبیندازی دور...... بعد....    حالا.....  دندان دوست داشتن را که کشیده باشی حالت خوب است.  راحت می خوابی راحت غذا می خوری       و ...شبها دیگر گریه ات نمی گیرد                                                      ولی....                                                                                 همیشه جای خالیش هست ، حتی وقتی از ته دل می خندی

ماشالله بهت دختر 😁😁

فکر می کنم خیلی عجیب باشه من یه سری چیزای عجیب یادم میاد که وقتی می گم می بینم درست بوده ولی متمانم می گه مثلا اون جا خیلی بچه بودی 

ماه دیوانه ی من!به هوای هوست جانی و جلاد شدم!من مریضم قطعا توی دیوانه نشستی به دلم...

من ۴دستوپامیرفتم یادمه که زنعموم منو برد خونشون . همون سال زنعموم طلاق گرفت واسه این مطمئنم ک این خاطره قبل ۱سالگیمه یا همون۱سالگیه. چون بعدش دیگ زنعمو نبود.. ویه خاطره مال دوسالگیم دارم ک مادربزرگم حالش بدبود من لیوان آبو بش میدادم میگفتم آب سردبخور😢😢آب گرم نخور... بازم خاطره دارم ولی این دوخاطرم مال خیلی کوچیکیامه. مامانم تعجب میکنه خاطره زنعموم رو یادمه میگ خیلی کوچیک بودی

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز