اخرین تیکه ای انداختم حدودا 2ماه پیش بود به عمه همسرم
فضولللل برگشته میگه خونه بابات دانشگاه دولتی درس خوندی خونه شوهر اومدی آزاد میخونی؟
منم خیلی شیک شوهرمو صدا کردم گفتم سهیل جان شما از عمه جون پولی گرفتی؟شوهرمم طفلک هنگ گفت نه والا چطور؟گفتم اخه عه مثل اینکه یکم دلخور درس خوندن من شدن فکر کردم هزینه دانشگاه رو ایشون لطف میکنن
خودم خیلیییییییییییییییییییییییییی کیف کردم بالاخره تونستم حالشو بگیرم