2737
2739

...گفتم من ریاضی اصلا دوست ندارم حالم ازش بهم میخوره هیچوقت  زیر ۱۸ نشدم فقط یه بار ولی خوشم نمیاد ...اونم گفت منم اصلا ادبیات دوس ندارم تنها نمره کم دانشگام ۱۳ ادبیات بود والبته ۱۰ برا انشای راهنماییم ....اما تنها شعری که همیشه یادمه وهنوز رنگ لباس و طرز ایستادن طرف هم یادمه..................

مادرم میگفت بارانی بپوش....زیر چتر عاشقی تر میشوی....

گوشیمو نگاه کردم دیدم بارانی سیو کردم اسمشو....یادش بخیر  

از وقتی فهمیدم رفتنی ام ...همه چیز تغییر کرد ...از ته دل میخندم ....با تمام وجود گریه میکنم...با هر دم و بازدم واقعا نفس می کشم...هر صبح که بیدار میشوم حس میکنم زنده شدم...از کسی چیزی به دل نمیگیرم...از کسی توقعی ندارم... هنوز غنچه ی نازم رو با شیره ی جانم سیراب میکنم...هر بار سر تا پای نهال زندگیم رو برانداز میکنم...هر روز طلوع رومی بینم و غروب رو رصد میکنم... کوه  دشت  سنگ  صدای گنجشکها ...من هنوز نفس می کشم ...

من سیو کردم نرگس که مامانم شک نکنه.اونیکی شونم شکوفه.خخخ

من زنم.... در گلوی زمین گیر کرده ام قدری حرف می خواهم و کمی آزادی!!! دوباره سیب بچین حوا من خسته ام بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند‏‎‏‎‏‎‏

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
2740
من سیو کردم نرگس که مامانم شک نکنه.اونیکی شونم شکوفه.خخخ

خدا پر پرت نکنه😂😂😂😂😂😂😂

 زنی که صاحب فرزند نمیشد؛ پیش پیامبر زمانش می‌رود و میگوید: از خدا فرزندی صالح برایم بخواه...پیامبر دعا میکند ، وحی میرسد که آن زن را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود.سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید  که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش میبیند.با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد؟او که بدون فرزندخلق شده بود!؟وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند، از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواری است به نام اعتماد. پس اگر دوست داری به آرزويت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن ....هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست!زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد.ای کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا. یدونه صلوات مهمونم میکنی🌷🌷
  چرا من نفهمیدم چی شد

ببخشید یهوویی شد

از وقتی فهمیدم رفتنی ام ...همه چیز تغییر کرد ...از ته دل میخندم ....با تمام وجود گریه میکنم...با هر دم و بازدم واقعا نفس می کشم...هر صبح که بیدار میشوم حس میکنم زنده شدم...از کسی چیزی به دل نمیگیرم...از کسی توقعی ندارم... هنوز غنچه ی نازم رو با شیره ی جانم سیراب میکنم...هر بار سر تا پای نهال زندگیم رو برانداز میکنم...هر روز طلوع رومی بینم و غروب رو رصد میکنم... کوه  دشت  سنگ  صدای گنجشکها ...من هنوز نفس می کشم ...
 


  

از وقتی فهمیدم رفتنی ام ...همه چیز تغییر کرد ...از ته دل میخندم ....با تمام وجود گریه میکنم...با هر دم و بازدم واقعا نفس می کشم...هر صبح که بیدار میشوم حس میکنم زنده شدم...از کسی چیزی به دل نمیگیرم...از کسی توقعی ندارم... هنوز غنچه ی نازم رو با شیره ی جانم سیراب میکنم...هر بار سر تا پای نهال زندگیم رو برانداز میکنم...هر روز طلوع رومی بینم و غروب رو رصد میکنم... کوه  دشت  سنگ  صدای گنجشکها ...من هنوز نفس می کشم ...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز