از من بیشتر کشیدی؟ من انقد عاشق بچه بودم که فقط به خاطر بچه تو 17 سالگی ازدواج کردم... از همون اول عروسی به اصرار من همسرم راضی شد جلوگیری نداشته باشیم
باردار شدم و از خوشحالی رو ابرا بودم که 12 هفته سقط شد
بعداز سقطمم به عشق بچه بازم جلوگیری نداشتم و یک سال انتظار کشیدم.. یک سال شب و روز گریه کردم
عین دیوونهها از صبح تا شب دراز میکشیدم و به دیوار زل میزدم
هفته به هفته ظرف نمیشستم
حمومم که هیچی
داغون بودم از عشق بچه داشتم میمردم.. کلی هزینه کردم تا سر یک سال باردار شدم... از همون اول ضعف و غش و فشار پایین و تهوع و سردردای وحشتناک و تحمل کردم
میرفتم دکتر تو خیابون و تو مطب بی هوش میشدم از ضعف.. سرکلاژ شدم.. دیگه چی بگم؟ پیر شدم تا این بچه اومد.. نصف عمرمم کم شد تا الآن 2 سالش شد.( نزدیکِ 2سالِ)