ایکاش خانوادم انقد خوشبخت بودندکه غصه اونها هم به غصه هام اضافه نمیشدن ایکاش فقط غصه زندگی خودم رو داشتم
چقد حسرت
آره بخدا اینقدر غصه میخورم هر وقت میرم خونه بابام جونم بالا میاد تا برگردم همش میترسم یکی یه حرفی بزنه اون یکی ناراحت بشه بخدا تا ۴سال پیش همه چی خوب بود مادرم وشوهرم خیلی باهم خوب بودن و همسرم از نظر مادرم بهترین بود ولی حالا...
ای کاش یه خانواده خوب داشتم..ای کاش یه سری اتفاقها تو خانوادم نمی افتاد و همه چیز یه طور دیگه بود
ای کاش بر میگشتم به سال دوم دبیرستان و تغییر رشته میدادم
ای کاش برمیگشتم به گذشته ویکی روانتخاب میکردم که عاشقش بودم نه اینکه مجبوربه ازدواج بشم باکسی که هیچّگونه وجه اشتراکی نداریم باهم😢
دقیقا امشب خیلی این حس رو باتموم وجودم داشتم شام خونه بابام بودم زن داداش جدیدمم اومده بود داداشم ازوقتی عقدکرده چقدتغییرکرده 😍لباس پوشیدنش باب میل زنشه حلقه تودستش کمکمون سفره رو جمع کرد😍
همش کنارزنش میبود از چهرش عشق وعلاقه موج میزد 😍وولی شوهرمن حلقه ازدواجمون زوفقط شب عقدوعروسی پوشید دیگه هیچوقت نپوشید حتی توی آبخوردنم باهم متفاوتیم دقیقا ضدسلیقه من لباس میپوشه 😭😭😭😭
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
