به نام خدا
سلام دوستان عزیزم
تصمیم گرفتم داستان زندگی گلی خانم رو براتون روایت کنم
همین اول کار بگم که گلی خانم خیلی ماجرا ها داشتن و زجرها کشیدن تو زندگی که شاید برای بعضی ها غمگین باشه پس لطفا لطفا لطفا حساس ها نخونن
چند تا نکته هست که بهتره قبل از گذاشتن داستان بهشون اشاره کنم
1. گلی خانم دختر عموی مادرم هستن و الان هم در قید حیات... منتها خیلی پیر شدن
2. این داستان واقعیست... من خودم چند بار ایشون رو دیدم، اما کل ماجرای زندگیش رو از زبون بقیه شنیدم پس ممکنه یه قسمت هایی این وسط حذف شده باشه یا تعبیرات شخصی توش دخیل باشه، اما اصل ماجرا تماما واقعیته
3. همه اسم هایی که بکار میبرم ساختگی هستن غیر از اسم خود گلی
4. نصف بیشتر این ماجرا در روستایی تقریبا دور افتاده و کم امکانات که محل تولد گلی خانم بوده اتفاق افتاده
5. شروع این ماجرا، یعنی سنین نوجوانی گلی خانم حدودا اوایل دهه چهل اتفاق افتاده
6. خانمها داستان طولانیه، پس لطفا حوصله بفرمائید
7. متاسفانه همه داستان رو تایپ نکردم، تا جایی که تایپ کردم می ذارم و بعدش هم سعی میکنم خیلی سریع بقیه رو تایپ کنم و بذارم فقط،خواهشا صبور باشید چون با گوشی میام