داستان یکی از فامیلهای ماست ومن از کودکی شاهد همه ماجرا بودم
چون این فامیلمون همسایمون نیز بود
اسمها مستعاره
ونسبتشو نمیگم میترسم شناخته بشم وازم ناراحت بشن
قرارمون چی شد که بی قرار قرار هم باشیم حسین هرچی که پیش اومد باید کنارهم باشیم من رویه خاک وتو سوار مرکبی من تویه قلب تو اما تو چشم زینبی آهسته تر برو بزار منم باهات بیام حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام کجا میخایی بری حسین این دم اخری چقدر شبیه مادری
ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.
قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.
تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.
در نی نی سایت گاهی وقتا به بودن و هستی خود شک می نُمایم!
"اولدوز گفت: ننه کلاغه، دزدی چرا؟ گناه دارد. ننه کلاغه گفت: بچه نشو جانم. گناه چیست؟ این، گناه است که دزدی نکنم، خودم و بچه هام از گرسنگی بمیرند. این، گناه اسـت جانم. این، گناه است که نتوانم شکمم را سیر کنم. این، گناه است که صابون بریزد زیر پا و من گرسنه بمانم. من دیگر آن قدر عمر کردهام که این چیزها را بدانم. این را هم تو بدان که با این نصیحتهای خشک و خالی نمیشود جلو دزدی را گرفت. تا وقتی کـه هر کس برای خودش کار میکند دزدی هم خواهد بود." اولدوز و کلاغها
ته دیگ عشق اول را هرچقدر که بسابی چه با اسکاج دوست داشتن های بعدی چه با سیم ظرفشویی عاشق شدن های بعدی از دلت پاک نمیشودحالا تو هی بساب و از صدای ناهنجارش سردرد بگیر ...
یادبگیریم باهم باشیمبدون تصاحب یکدیگر،همنوا باشیمبدون تصرف اندیشه یکدیگر،همراه باشیمبدون خدشه دار کردن راه یکدیگر،همکار باشیمبدون دخالت در کار یکدیگر،همدل باشیمبدون راهیابی به راز یکدیگر،همنشین باشیمبدون تجاوز به مرزهای یکدیگر
یه دختر بود حدود بیست دو بیست وسه سالش بود مالرحدود چهل ساله پیشه
قرارمون چی شد که بی قرار قرار هم باشیم حسین هرچی که پیش اومد باید کنارهم باشیم من رویه خاک وتو سوار مرکبی من تویه قلب تو اما تو چشم زینبی آهسته تر برو بزار منم باهات بیام حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام کجا میخایی بری حسین این دم اخری چقدر شبیه مادری