تنهااین نیست خیلی چیزاهست این یه نمونشه
اونم کوچیک
براعروسیمون باخواهرش مشورت میکردکه نگیرن
اوووف انقدرزیاده که بگم کمه
بارداربودم جلوی روم غذامیخورد فقط یه تعارف الکی میزد
تامیرفتیم ادای تنگ دستارودرمیاورد وباهزاربدبختی زندگیمون وجمع کرده بود وهمسرمنم مهربون وانتظارداشت شدید بفکرمانبود تودوران بارداری یبارزنگ نزدبگی کم دارین براخوردن هزینه چطور فقط مادرم بماکمک میکرد