2733
2739
عنوان

💔عشق کودکی من💔ادامه💔

| مشاهده متن کامل بحث + 39912 بازدید | 493 پست

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

چقدبعضی خانواده ها سخت گیرن  کاش به قول بابای سیامک شرط میزاشتن واسش اینجوری خودشم نشون میدادو ...

شوهرمن عاشق من بود خانواده ی من شوهرمو کمک میکردن. تمام تلاششونو کردن من باهاش ازدواج کنم. میگفتن اون عاشقته گناه داره دلشو نشکن

اون هفته مثل مار به خودم میپیچیدم


۲۸ تیر روز عروسیش بود و اینجا جشن گرفته بودن.انقدر حالم فاجعه بود که پسر عمم فهمیده بود و اون روز به بهانه تعمیر کامپیوتر اومده بود خونمون و مامانمم که میدونست بچه خوبیه حساس نشده بود نسبت به کارش.با اون قیافه مثل زامبی بودم.مرده که از قبر در میاد.گفت چته تو؟چرا اینطوری شدی؟نکنه عاشق شدی؟میترسیدم ازش.فکر کن از اونم کتک میخوردم که چرا عاشق شدی؟گفتم نه.مریضم.گفت اره منم خرم.هرچقدر اصرار کرد نگفتم مامانم میرفت و میومد چای میاورد و تعریف میکرد نتونست بفهمه چمه.

اون شب قطعاااااااااا بدترین شب عمرم بود.بخصوص اخر شب که قلبم تند تند میزد.تصور میکردم الان...

میمردم.

کاش میمردم.

من همون پری که صدای خنده و شادیم گوش فلکو کر میکرد نشسته بودم و زار میزدم که شب عروسی عشقمه و اون الان داره چکار میکنه.

مامانم اینا میدونستن حالم خرابه کاری باهام نداشتن.

تا صبح اشک ریختم.

نامه ها و خاطراتشو خوندم.نفرینش کردم سینه کولیدم واسه زنش که نمیشناختمش.

دیگه تموم شده بود

اون زن داشت.

عشقمون تموم شد.

هربار میرفتم بیرون دعا میکردم با زنش نبینمش.هرچند خونش اینجا نبود ولی میترسیدم اتفاقی بیان این طرفا من با چشمای کور شدم ببینمش.

اما دو سال و خرده ای بعد دیدمش.اونم دقیقا در خونمون.با یه شکم جلو اومده دستشو گرفته بود.محرم بود.شبا شلوغ پلوغ میشد منم داشتم میرفتم هیئت تماشا کنم.یه درد کهنه رو حس میکردم ولی اونقدری وحشتناک نبود که از قبل تصور میکردم.

به نظرم فکرش سخت تر از واقعیتش بود.

بچشون یک سالش بود که از دوستای مشترکمون شنیدم ایدا گفته داداشش میخواد زنشو طلاق بده.انگار ته دلم خنک شد ولی به من چه ربطی داشت؟با بچه؟با زن؟دوباره میومد پیش من؟اونم میومد من دیگه نبودم.

فقط فکر و حسرتش به دلم مونده بود و مرور هر روز خاطراتش


2728
واقعا غیبش زد. فکرم تماما پیشش بود ولی تلاش میکردم درست بشه. کنکورو مجددا گند زدم  با خانواد ...

 عزیزم چقدر زجر کشیدی منم باشم نمیتونم سالیان سال این عشقو فراموش کنم حق میدم بهت

آنچه هرگز شرح نتوان کرد حال من است....

سال نود و یک ازدواج کردم یه ازدواج منطقی 

تازه نامزد کرده بودم.

اونم بعد طلاق زنش با خانوادش برگشتن شهر خودمون

انگار خیالشون راحت بود از من که اومدن

از قصد جار زدم نامزد کردم که به گوشش برسه 

که عذاب بکشه

مثل من که مرگو به چشم دیدم

با اینکه  نامزدم خیلی عادی بود برام الکی وانمود میکردم عاشقشم.تا دوستام ب اون ایدای خیرندیده بگن و اونم به داداشش بگه 


بغضم گرفت 

اين شانس دارا كيان به عشقشون ميرسنو خوشبخت ميشن

درباره زني كه روياهايش بر باد رفت چه ميداني؟زني كه پله ها را يكي يكي نه كه به يكباره سقوط كرده است،درباره زني كه ميرود، زني كه نطفه هاي هق هقش را در دهان بالش شب عقيم ميكرد چه ميداني؟ زني كه درهجمه ي مردان بيهوده  زنانگيش را فراموش كرد😢
2740

من عشق و عاشقی آتشی و تجربه نکردم اما خیلی دوست داشتم عاشقانه ازدواج کنم😁

لطفا برای حفظ آبروم و خراب نشدن زندگیم دعا کنید مرسی بوس بوس...و همچنین آرامش زندگیم سلامتی بچه هام و همسرم ..

یادم رفت بگم وقتی با زنش دیدمش موهاشو کوتاه کرده بود.کوتاه کوتاه

یه روز توی یه چاپخونه بودم واسه چاپ یه بنر.توی حیاطش که خیلی هم باریک و دراز بود اومد جلوم.

قلبم داشت از سینم میومد بیرون 

اومد جلو گفت شمارمو بگیر کارت دارم

گفتم گه خوردی بی شرف 

برو پی زن بازیت 

عجب سیلی خوردم

کلا اونیکه بهم سیلی نزده بود بقال محلمون بود

گفت بی شرف تویی کثافت خونه خراب کن😔

کی به کی میگه بی شرف

شوهر کردی هار شدی

خواستم منم بزنم تو دهنش حرصم بشینه ولی ابروریزی بدتری میشد.انقدر سگ شده بود که ترسیدم همونجا بلایی سرم بیاره

 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز