پدر شوهرم یه باغ دارن بعد اسم باغبونشون حسنه یه شب خواب بودیم شوهرم صبحش رفته بود پیش باغ سر بزنه بعد خاب خواب بود منم سرم تو گوشیش یهو گفت حسن اون درختا حرص نیست من فک کردم بیداره گفتم چی میگی دوباره گفت حسنننننن مگه نمیگم اون درختارو هرس کن منم گقتم نمیخام هرس کنم حالا اونم جواب میداد تو خواب وایی مرده بودم از خنده دوباره گفت نمیخوای هرس کنی؟؟؟ منم گفتم نههههه
زد تو گوشم, 😲
بعد خودش بیدار شد گفت الهی بمیرم چی شدی منم گفتم درددد برا چی میزنی میگه نفهمیدم که
براش توضیح دادم میگه خوب عزیزم هرس میکردی تا نمیزدم, 😂😂😂😂😲