من 2 سال متاهل بودم . البته همه ش توی عقد بودیم . اون اواخر که دعواها بالا گرفته بود و یک روز قهر بودیم و یک روز آشتی یکبار رفتم خونه ی مادرخانومم . خانومم بهم گفت : گمشو برو بیرون . اومدی اینجا چیکار .
مادر خانمم که خیلی مذهبی بود و خیلی عشق امام رضا داشت و روزی 2 بار می رفت حرم به دخترش گفت : ساکت شو بی تربیت . بعدشم جلو منو گرفت که داشتم می رفتم بیرون و گفت : بفرمایین بشینین .