شوهر من طوری بود که گفت سقطش کن
تا روز اخر زجرم داد
هر روز گریه میکردم
براش هییچ چیزی خرید نمیکرد
می گفت نمیخوامش
گریه میکرد که الان تو فامیل مسخره میشم 😐😐 دوبار رفتم خونه مادرم از دستش. زنگ میزد مامانم عذابمون میداد...
فردای روزی که زایمان کردم عاشقش شد. طوری که الان یه ثانیه ازش دور بشه، عمرش نصف میشه
انقدر ناز این دختر را میکشه که آدم شاخ درمیاره...
هر چند خیلی احمق هستن و خدا از سر خودشون و اون کسی که این فکر را تو ذهنشون کاشته، انشاله که نگذره... اما دختر انقدر شیرینه که خودشو سریع جا میکنه تو دلش
بازم خدا لعنتشون کنه، اول شوهر خودمو که انقدر زجرم داد، انقدر گریه کردم و انقدر حرص خوردم، تا دخترم با بیماری قلبی به دنیا اومد...
بگیر به تخمکت حرف و رفتارشو
مثل من غصه نخور، بچه ات مریض بشه دور از جوون