بعد ممد بهم زنگ زد گفت من نمیخاستم برم پیش بابات ولی با این کارت حتمن میرم
خلاصه رفته بود جلو در خونمون با بابام حرف زده بود من هیچ وقت نفهمیدم بهم چی گفتن ولی هرچی بود فهمیده به بابامم گفته بود به دخترت بگو شکایتشو پس بگیره 😂دیگه کاری ندارم و اینا😂گرخیده بود بدبخ. دیگه هیچ تهدیدی نمیتونست بکنه از جانب خونوادم
مامانمم کلی دعوام کرد ولی بنظرم ارزششو داشت
بعد انقدر پررو بوددکانال تهدیدشو عوض کرد گفت اسید میپاشم فلان میکنم واینا
ب بابام گفتم گفت بیخیال شکایت خیلی بدبخت تر ازین حرفاست
دیگه تهدیداشو جدی نگرفتم و از همه جا بلاکش کردم
و خبری ازش نبود واقعا از شرش خلاص شدم
بعد ازینکه باهاش کات کردم تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم
ابروم پیش دوستام رفت میگفتن این عتیقه ی زشت چی بود از بین پیامبرا جرجیسو انتخاب کردی🤨
رفتاراش آنرمال بود اصلا بهم نمیومدید اینا
منم هرروز صدقه میدادم ازین دفع بلای عظیم
گذشت تا همین چند وقت پیشا که فهمیدم عشقم بهش ۵تومنو داده ناراحت شدم گقتم چرا کردی اون دیگه هیچکاری نمیتونست بکنه
گفت عزیزم حتی به ریسکشم نمی ارزید .یه وقت بلایی سرت میاورد من چیکار میکردم