پریروز عروسی داشتیم منم به شوهرم گفته بودم که میخوام برم و ممکنه چون راهش دور باشه شب توی آبادان بمونم شوهرمم قبول کرد و بهم گفت اگه بهت خوش میگذره برو...منم داشتم آماده میشدم که جاریم که خیلی پرروئه اومد توی اتاقم بهم گفت کجا میری؟؟گفتم میخوام آماده بشم برم عروسی و اینا توی آبادان...بعدش
آهااااي تويي كه از من خوشت نمياد آره دقيقا با خودتم دوست عزيز به خودت بگير دقيقا بدون حسمون دو طرفه ست منم ازت خوشم نمياد كه هيچ، ازت متفرم نبينمت تو تاپيكام يا ريپلايام خوش گلدي... ببينمت گزارش ميخوري👊🏻 بدون حتي ارزش نداري نتمو صرفت كنم جوابتو بدم پس جوابتو ندادم، آب بريز نسوزه
آهااااي تويي كه از من خوشت نمياد آره دقيقا با خودتم دوست عزيز به خودت بگير دقيقا بدون حسمون دو طرفه ست منم ازت خوشم نمياد كه هيچ، ازت متفرم نبينمت تو تاپيكام يا ريپلايام خوش گلدي... ببينمت گزارش ميخوري👊🏻 بدون حتي ارزش نداري نتمو صرفت كنم جوابتو بدم پس جوابتو ندادم، آب بريز نسوزه
جاریمم یکم چپ نگام کرد و رفت...منم رفتم طبقه پایین که با مادر شوهرم و خانواده شوهرم خداحافظی کنم یهو مادرشوهرم با عصبانیت بهم گفت کجا میری بدون شوهرت؟؟خجالت نمیکشی؟؟ چرا به مننگفتی؟