شنیدمکه به برادر شهرم که دامادمونه و پیش مادرش فته مهریشو پنجاه میلیونه مهریم عروسی کردم البته بدم بره اصلا چندین بار اینو بهم گفته حس میکنم زندگیم فرداش مثل درس
برا شفای*حالم*یه صلوات میفرستی تا منم به امید خدا بخندم ؟
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت......!! حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت....!!خوب میدانم که تنهایی مرا دق می دهد....عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت....