2777
2789

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

قرار شد صبح ساعت 7بریم برای ازمایش وبعدش بریم خرید عقد من از خوشحالی تا صبح خوابم نبردو ساعت 7تند تند اماده شدم و خوشگل کردم که خانواده ی سامیار نگن چه عروس شلخته ای همونجوری که داشتم اماده میشدم مامان صدام کرد کهزودباش سامیار اومده باید بریم من و مامان رفتیم پایینکه مامان سامیار پیاده شدو از مامان خواست جلو بشینه ولی مامان قبول نکرد و خلاصه نشستیمکه من سمت سامیار نشستیم بعد خواهر سامیار که اسمش شادی بود و بعد مامان نشست تو این چندروز با شادی خیلی صمیمی شده بودم و تا برسیم ازمایشگاه کلی با هم خندیدیم بعد از ازمایش رفتیم یه چیزی خوردیم و توبازار ها گشتیم و از هرچیزی خریدیم و رفتیم سراغ لباس نامزدی من از یه لباس دکلته خوشم اومد که و خواستم بپوشم که سامیار مخالفت کرد و گفت نه من غیرتی میشم که مامان لیلا سرش داد زدو گفت هرچی عروسم بگه همونه برو لباسو بپوش و منم خرکیف شدم و رفتم لباس خیلی خوشگلی بود بالاش گیپور بودو و پایینش پف کمی داشت و من لاغربودم و بهم خیلی می اومد

دلبران دل میبرند اما تو جانم میبری🙈
رمان نویس خوبی نمیشی باید در خلال این ده،دوازده روز،یه نگاهی هم به کنکور مینداختی

عزیزم جواب کنکور 15روز بعد میاد هنوز که15روز نشده😐😐

دلبران دل میبرند اما تو جانم میبری🙈

مامان لیلا گفت همیمو بخر ولی وقتی دیدم سامیار اخماش تو همه ترجیح دادم یه لباس دیگه بخرم و گفتم نه خوشم نیومد متوجهشدم که مامان لیلا یکم قیافش مچاله شد ولی بهتر ازاین بود که تو کل نامزدی سامیار اخم کنه یه لباس دیگه رو پوشیدم که کرم بودو قسمت بالاتنه سنگ کاری شده بودو پایینش حریر بود که پف دار شده بود و حلقه ای بود ولی یه کت کوچیک داشت هم بهم می اومد وهمه خوششون اومده بود و منم همون لباسو خریدم بعد رفتیم سراغ لوازم ارایش و پارچه و مانتو و شال و این چیزا و اخر سرم کت و شلکار سامیار که چون قدبلند و هیکل خوش فرمی داشت کت و شلوار خیلی خوب به تنش نشست و سریع اونم خریدیم دیگه واقعا خسته بودیم ولی چند روز دیگه عقد بودو باید خریدارو انجام میدادیم و روزای دیگه بقیه چیزهارو هماهنگ میکردیم اخرسر رفتیم حلقه بخریم که انقدر خسته بودم نفهمیدم چه جوری حلقه هارو انتخاب کردیم بعد سامیار پیشنهاد شام داد

دلبران دل میبرند اما تو جانم میبری🙈

ولی من حتی حال خودمم نداشتم سریع گفتم نه من میخوام برم خونه بخوابم با این حرف یهویی همه خندیدن و مامان لیلا گفت بیشتر از این عروسمو خسته نکنید و رفتیم خونه بعد جواب ازمایش اومدو همه چیز خوب بود و بابا مسعود (بابای سامیار)از دفترخونه وقت گرفت بعد چندروز که کارا هماهنگ شد روز انتظار ما بالاخره رسید صبح ساعت 7رفتم ارایشگاه و خوشگل کردم و ساعت 12سامیار اومد دنبالم و رفتیم اخ که چقدر خوشتیپ شده بود کت و شلوار خیلی بهش می اومدو رفتیم سمت دفترخونه و کارای عقدو انجام دادیم بعد رفتیم خونه و جشن گرفتیم وهمه تبریک گفتن و من خسته شده بودم از این همه شلوغی ومنتظر این بودم که همه برن و استراحت کنم

دلبران دل میبرند اما تو جانم میبری🙈

بالاخره ساعت 1همه راضی شدن که برن ودراخر قرار شد سامیار خونه ی ما بمونه و خانوادش برن ومن خوشحال بودم از اینکه من و سامیار شب پیش همیم بعد از اینکه همه رفتن من و سامیار رفتیم بالا تو اتاق و من حولمو برداشتم که برم دوش بگیرم سامیار شیطون شدو و گفت میخوای تنهایی بری من یهو سرخ شدم و سریع دویدم سمت حموم و درو بستم و سامیار بلند خندید منم از کارم خندم گرفته بود وبعد دوش انگار سبک شده بودم وقتی اومدم بیرون دیدم سامیار خوابیده چقدر ناز میخوابید منم لباسمو پوشیدم و رفتم کنارش خوابیدم وقتی صبح بیدار شدم تو بغل سامیار بودم و از اینکه بهم رسیده بودیم خیلی شاد بودم

دلبران دل میبرند اما تو جانم میبری🙈

هردوتامون بیدار شدیمو رفتیم پایین مامان صبحانه ی خوشمزهای درست کرده بودو کلی خوردمو چون جمعه بود سامیار پیشنهادبیرون دادو من دوست داشتم همه با هم بریم به همین دلیل گفتم خانواده ها بیان و سامیار گفت باشو همه راه افتادیم و وسیله جمع کردیم ورفتیم سمت جنگل اون روز خیلی خوشحال بودیم واقعا روزای خوبی رو میگذروندم و اصلا نمیفهمیدم زمان کی میگذره هفته ای یه بار من میرفتم پیش سامیار و اونم اخر هفته ها می اومد خونمون وتو این مدت شبایی که پیش هم بودیم خیلی شیطونی میکردیم و سامیار تو نت سرچ میکرد و هرشب روش های مختلفو امتحان میکردو من از این کاراش سرخ میشدم ولی اون خیلی رو داشت و براش مهم نبود و رابطه جنسی بدون دخول داشتیم

دلبران دل میبرند اما تو جانم میبری🙈
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز