امشب😤
هوا تاریک شده بود داشتم از تو کوچه میرفتم سمت خونمون
یهو صدای یه پا شنیدم پشت سرم
کوچه هم خللووووووت😖
ینی مردممممممم
نه جرات میکردم برگردم ببینم کیه
نه جرات داشتم بدوام
هی نزدیک تر شد
یهو دیدم یکی از پشت شپلق زد روی...😫😠😡😭
و داد زد جووووووون جوووون جوووون
منو میگییییی
هنگ کردم کلا
برگشتم دیدم یه مردک کچل و پییییر
تازه وایساده بود برابر نیگام😏
تو یه ثانیه هزار تا فحش بهش دادم
مگه میرفت هی حمله میکرد دوباره دست بزنه
منم جیغدونم انگار قفل شده بود😤
آخرش ناچارا با کیف زدم تو سینه ش
شانس آوردم یه ماشین پیچید تو کوچه مردک فرار کرد
خیلی حالم بد شد😞
الان بهش فک میکنم خنده عصبی میکنم😂
خاطره این سبکی دارین؟