درک میکنم حستو ولی چرا خودتو اینقدر عذاب میدی به نظرم بلاکش کن تا خودتم اذیت نشی چه بخوای چه نخای اونا ازدواج کردن دیگه بیشتر ازین آرامش از خودت نگیر
الان بد و بیراه چیه که چسبیدی بهش دیدی از طریق عکس نتونستی یار پیدا کنی تا دلت خنک شه و چند نفری به دوستت بخندین و تحقیرش کنی گفتی بذار از در مظلوم نمایی وارد شم لابد بعدش میرسه به نفرین . اگه منظورت از بد و بیراه حسود بودنی هست که بهت گفتم که باید بگم بجای موضع گیری به فکر درمان باش والسلام
عزیزم دیگه باید فراموش کنی داری تیشه به ریشه زندگیه خودت میزنی با این یاداوریهای خاطرات تلخ...در ضمن از کجا معلوم شما به عشقت میرسیدی زندگیت بهتر از الانت بود مثه یه خاطره خوب گوشه قلب وذهنت نگهش دار ولی نزار خودشو پر رنگ کنه تو زندگیت شوهرت که تقصیری نداره که اومده تو زندگیه شما....❤🌹🌹🌹
فیلم ماه و پلنگ یادم اومد عزیزم شماره اشو پاک کن از تو گوشیت ..همه چیو فراموش کن چون الان ازدواج کردی دیگه
۱۴ سال پیش با میلاد آشنا شدم دانشجو بودم.
پسر فوق العاده آروم و خجالتی.
۳ سال ازم کوچیکتر بود.
حد و حدودمون مشخص بود.
حتی کنار هم با احتیاط مینشستیم.
۱۴ سال پیش بازم یه حجب و حیایی بود.ترس بود و سختیها داشت این روابط.
بعد از یه مدت از آشنایی که گذشت.
منو برد سرکار پیش خودش.به مدیرشون معرفیم کرد.
خودش رفت سربازی
اون که رفت به همه سپرد که هوا منو داشته باشن.
دایم بپا داشتم.مراقب داشتم.
دختر چشم و گوش بسته ای بودم.
اهل تنوع و خیانت نبودم.
تو محل کار به جرات میگم از همه ساده تر و آرامتر بودم.
دوران خدمت خیلی عوضش کرد متاسفانه راه دور افتاد و هر بار میومد رفتاراش بدتر میشد و نسبت به من ب دل تر میشدر.
این خانم که الان همه بهم میگن حسودیش و نکن تلفنچی دفتر بود.یا منشی.البته همون تلفنچی درسته چون فقط تلفن وصل میکرد و شماره میگرفت
یه تایمی که میلاد از پادگان میومد خوابگاه موبایلش رو روشن میکرد که من بهش زنگ بزنم.
منم به منشی میگفتم تماس بگیرهای و وصل کنه.
یکی از دوستای میلاد دایم بهم میگفت از دفتر تماس نگیر وقتی به منشی میگی من دیدم که خودش اول با میلاد نیم ساعت حرف میزنه بعد وصل میکنه بالا. با دوست پسرای همه اینجوری بود.
وسط حرف زدن هم زود از پایین قطعش میکرد میگفت طولانی شد.
من باور نمیکردم چون خیلی باهاش صمیمی بودم و خیلی خودشو به همه نزدیک میکردر. از راز و رمز همهای خبر داشت.محرم اصرار همه دختر و پسرای دفتر بود.چون منشی بود از تلفناین و روابط خبر داشت.
اون دوست میلادم چون این خانم رو دوست داشت من فکر کردم دروغ میگه
