2737
2739
عنوان

بیاین یکم بخندیم دور هم

| مشاهده متن کامل بحث + 472 بازدید | 68 پست

ما داشتيم پانتوميم بازي ميكرديم من اصلا حواسم نبود هي به پسر خالم ميگفتم كيرستف كلمپ رو بازي كن هي ميگفت اين نميشه من اصلا حواسم به كلمع اش نبود 😂😂

از ان روزي كه با شلاق خون ديوار چين را ساختند ادميت مرده بود گرچه ادم زنده بود

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

واسه خودم نه اما یه دفع دختر عمه ام رو برف سر خورد صاف رفت تو این جوب بزرگای کنار خیابون حالا من 😢😂 نمی دونستم بخندم یا گریه کنم بدنم لمس شده بود بقیه کمکش می کردن بیاد بیرون 🤭

🏴🏳️💙❤️💚... این جهان کوه است و فعل ما ندا، از نداها سوی ما اید صدا 💙💚❤️ 
2728
خخخخ مطمئنم اونموقع از خنده غش میکردم  کلا اینجور موقع ها خجالت حالیم نیست خنده ام میگیره 😁😁

من خنده و گریه و خجالت قاطی میشه با هم😆😭😓

عُمرِ گران میگذرد خواهی نخواهی🎵سعی برآن کن نرود رو به تباهی🎵مطلب دل را طلب از سوی خدا کن🎵زان که بُوَد رحمتِ او لایَتَناهی😊
2738

من یبار یه نفر خ خ خ ببخشید جلوم گوزیدالبته ازش در رفت عمدی نبود لبامو دادم تو و گاز میگرفتم ک نخندم کیکم تو دهنم بود ی دفعه شوهرم ک سرش تو گوشی بودو حواسش اون موقه نبود گفت چی بود وااای ک چ خنده ای زدم کیکا پخش شد شوهرم میگه اصلا من تو فکر ی چیز دیگه بودمو اصلا صدایی نشنیدم 

من یه بار دم سحر ماه رمضون داشتم میرفتم حیاط مسواک بزنم تو راه همینطور که داشتم مسواک میزدم پله حیاط رو خوب ندیدم افتادم مسواک قشنگ فکرکنم تا معده م فرو رفت 

  تصور کن لحظه زدن آمپول یهو عطسه کنی  
من یبار یه نفر خ خ خ ببخشید جلوم گوزیدالبته ازش در رفت عمدی نبود لبامو دادم تو و گاز میگرفتم ک نخندم ...


وایی نمیری تو      

پیرمرد موبایلش رو برد تعمیر کنه....بعد از مدتی تعمیرکار گفت:موبایلت سالمه پدر جان چیزیش نیست.....پیرمرد با صدای غمگین گفت: پس چرا بچه هام بهم زنگ نمیزنن....      

من همیشه سر کلاس عربی که معلمم خیلی بد اخلاق . بودکتونیمو درمیاوردم میگرفتم تو صورت بغلدستیم ازبوش بی هوش میشد هروکر میخندیدیم معلم هم مینداختمون بیرون ،خیلی حال میداد خیلی اتیش سوزوندم

آرزوم اینه نی نی بیارم شوهرم روسینش بخوابوندش  

من یبار توی حیاط مادر شوهرم اینا داشتم راه میرفتم یهو گربه دوید سمتم و منم پریدم بالا جیغ زدم 

نگو برادر شوهرم تو حیاط بود من نمیدیدمش

وقتی اون صحنه رو دید با خنده گفت نترس بابا

منم از خجالت فرار کردم خونه😃😃

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز