بچه ها دیروز داشتم از خیابون ردمیشدم بادختر خالم ..یهو یه 206عوضی باسرعت مرگ اومد روم قشنگ بعد من عین اسکولا جیغ زدم زانوم قشنگ خم شد عین کج وکوله ها شده بودم دست دختر خالمو گرفته بودم..بعد یهو پسره تو206قش قش بهم خندید دستشو کج کردو باسرعت رفت ..کثافت میخواست اذیتم کنه کلی به ریشم خندید..بعدش اومدم توپیاده رو پسره مغازه روبرویی داشت هر هر بهم میخندید عطر فروشی کناری داشت بهم میخندید گفت وای دیدی چطور شد نزدیک بوداااا منم سرمو انداختم پایین رد شدم...احساس کردم باخودشون گفتن چه دختتر مونگولی