با یکی از دوستام رفتیم پیتزا بوفالو اون موقعها اوج باکلاسی بود حدودای سال 83-4 دوستمم نه گذاشت نه برداشت پیتزا رو با چنگال خورد
برای یه امتحان مهم مامانم برام نوشابه ی هایپ خرید(از اون گرونا) سر جلسه بچه ها کولی بازی دراوردن و میگفتن اوووووو هایپ خریدی..ایوووول..نمیری یه وقت..نه بابا هایپپپ..😯😃
منم دیدم خیلی شاخه لابد قوطیشو اوردم خونه شستم 😆که هر دفعه میرم بیرون بگیرم دستم باهاش پز بدم..که اره ما اینیم😐❤
ایناش👇
ندید پدید نیستما ولی عیداکاسه آجیل که برام میریزن رو هم میزنم دنبال بادوم هندیم
یه بارم صاحب خونه زیر چشمی دید کبود شدم از خجالت گفتم بگم سبک شم
یه بار داشتیم با شوهرم از تو خیابون رد میشدیم من یه بچه گنجشک دیدم گفتم وای خدا جوووووون جیگرشو بخورم خیلی ذوق کردم 😐 انگار بچه طاووس دیدم عین ندید بدیدا 😐 شوهرم گفت با کی بودی؟ گفتم گنجیشکه اوناهاش 😐خیلی ترسیده بود بنده خدا
رفتیم خونه داداشم مهمونی قرار شد باهم بریم ،شهر بازی زن داداشم ساندویچ میکیر درست کرده بود قرار شد اول عصرانه بخوریمش بعد بریم تا دیگه اونجا ضعف نکنیم،نمیدونم چم شده بود تقریبا هفت هشت تا بدون نفس کشیدن خوردم یهو نگاه کردم دیدم فقط نفری یه دونه میرسه به بقیه😓😁😑
