2410
2553


 چند روز پیش ..

یه جلسه داشتیم با چند تا از دخترای کلاس و یکی از استادامون

 بعد استادمون با چهره خندان رفت دو کیسه پر شکلات خرید آورد گفت برای شما خریدم بچه ها بخورید همه ورداشتن و خوردیم

آخر جلسه شد استاد گفت بچه ها من اینا رو برای شما خریدم بیاید وردارید برای خودتون به خداوندی خدا هیچ کی ازون جمعیت نرفت جلو که من با یه لبخند مثل

اسوکلا رفتم جلو گفتم استاد من ازینا دووووست دارم ورمیدارم دستمو عین وحشیا کردم داخل کیسه شکلاتا یه مشت ورداشتم 😕😕😕😅😅😅😅

استادم زد زیر خنده دخترا طبق معمول خندیدن برای اونا طبیعی بود ولی جلوی استاد پودر شدم عین نخورده های ندید پدید .

تازه پوستشم گذاشتم تو کیفم بعدا بخرم 💔💔



《••°♧👑سوگلی السَلطَنه بانویِ اَولِ دَربار👑♧°••》خدایی سگل دیگه خیلی داغانه همون سوگول صدام کنین😥😥(سوگل درسته).(( خودم خواستم))

یادمه 18 سالم بود. یه روز شدیدا سرما خورده بودم (تابستون بود). یه خانمی تماس گرفت و با مامانم قرار گذاشت که بیاد خواستگاریم واسه پسرش. منم گفتم مامان من قصد ازدواج ندارم چرا قبول کردی؟ مامانمم گفت اشکال نداره روم نشد بگم نیان. وقتی اومدن تو بگو نه. خلاصه خانمه اومد خونمون منم شدیدا سرماخورده بودم هم از چشمام آبریزش داشتم هم از بینیم. حالا خانمه نشسته بهم میگه : دخترم حساسیت داری؟ گفتم نه سرما خوردم. گفت نه حساسیت داری. مشخصه. من : 😐


مامانم گفت : نه خانم دختر من کلا به هیچی حساسیت نداره.


خانمه : چرا معلومه حساسیت داره.


من: 😐😐😐😐😐


یعنی خیلی تلاش کردم عصبانی نشم و بلند نشم یه چیزی بهش بگم و بگم ازخونمون بره بیرون. حیف که مامانم بهمون گفته با مهمون با روی خوش باید رفتار کنیم.


بعد خانمه میخواست بره مامانم بهش گفت میوه تونو میل نفرمودین. من: 😐


بچه ها اغراق نکردم اگر بگم مثل قوم مغول رفت به طرف موزی که برداشته بود و با دوتا گاز موز به اون بزرگیو قورت داد 😐 دروغ نمیگم به جان خودم خیلی خیلی حرکتش چیپ و زشت بود خیلی زیاد. تا حدی که وقتی رفت به مامانم گفتم این بدبخت کمبود ویتامین داشته نیومده خواستگاری اومده کمبود ویتامینشو جبران کنه.


بعدشم کلی از دست مامانم شاکی شدم و گفتم دیگه هیچ خواستگاریو راه نده چون واااااقعا کسر شان خودم و خانوادم بود که این آدم بی شخصیت خواستگار من باشه. جالبه که خانمه فرداش تماس گرفت که من دخترتونو (یعنی منو) پسندیدم خیلی ازش خوشم اومد کی با پسرم بیایم خونتون؟ 😐 مامانمم که میدونست جواب من چیه گفت ببخشید خانم دختر من قصد ازدواج نداره. خانمه دوسه بار دیگه زنگ زد و من جواب رد دادم تا بی خیال شد. اما خیلی پرروبود. این بود انشای من 😐😐😐

شانس نام مستعار خداست😍 انجا ک نمیخواهد امضایش پای داده هایش باشد💛💚💙

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2720

من حالم خوب نیست که تعریف کنم 

فردا تاپیکت بود میام میگم

 اسرار ازل را نه تو دانی و نه من                                 وین حرف معما نه تو خوانی و نه من                       هست از پس پرده گفتگوی من و تو                            چون پرده برافتد ، نه تو مانی و نه من                            📖 #ترانه_های_خیام                                              ✍🏻#صادق_هدایت
2714
یادمه 18 سالم بود. یه روز شدیدا سرما خورده بودم (تابستون بود). یه خانمی تماس گرفت و با مامانم قرار گ ...

یا خدااا چه سرعتی چقددد آن تاییییم 😅😅😅😍😍😍😍😍

عروس خانوم ...

فقط اونجاش که موزه رو بلعییده 😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅

《••°♧👑سوگلی السَلطَنه بانویِ اَولِ دَربار👑♧°••》خدایی سگل دیگه خیلی داغانه همون سوگول صدام کنین😥😥(سوگل درسته).(( خودم خواستم))
یادمه 18 سالم بود. یه روز شدیدا سرما خورده بودم (تابستون بود). یه خانمی تماس گرفت و با مامانم قرار گ ...


عه قبول نیست هارلی از قبل به تو تقلب رسونده بوده 😐 یه طومار تو چند ثانیه نوشتی؟  

من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم تا بیاید علف خستگی ام را بچرد (:

از خودم یادم نیست

یه بار سیب زمینی سرخ کرده بردم مدرسه، ریخت رو زمین

منم همه رو جمع کردم تو ظرف دوباره، کسی ندیده بود زنگ تفریح بود همه بیرون بودن

بعد که بچه ها اومدن گفتم بچه ها بیاید سیب زمینی

همه ریختن سیب زمینیا رو خوردن 😊

وقتی گفتم چرا بهشون تعارف کردم، فحش های جدیدی یاد گرفتم 😂

وقتی در احتیاط افراط میشود و در بیان فضیلت زیاده رویی بدانید این ها سرپوشیست برای انجام خطا.
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687