همسر من یه مرد نمونست
از اون مردا که تو هر خونه ای پیدا نمیشه
سال ۱۳۹۰ ورشکست شد اونم بخاطر خیانت دوتا شریکاش هر چند اخرش برای حلالیت اومدن و الان تو زندان اسیرن ولی خب زندگی منو پسرا رو از هم پاچیدن
برای فرار از اون بحران مجبور شدیم خونه مون رو که تو بهترین جای تهران بود اجاره بدیم خب اجارش عالی بود و با اون میشد زندگی کرد تا همسر جانم شغلی دستو پا کنه
شوت شدم تو جنوب تهران توی یه اپارتمان هشتاد متری
البته با اجاره خونه راحت زندگی میکردم
تا اینکه این ماه ادرین مشکوک به گشادی دریچه قلب شد و پسر کوچیکم هم گفتن سوراخ قلبش هنوز بازه باید اکو بشن
خب منتظر شدم اجاره خونه واریز بشه تا اکو پسرا رو انجام بدم
ولی متاسفانه پولی تو کارتم بابت اجاره ریخته نشد
شب به همسرم موضوع رو گفتم
که گفت اجاره ای در کار نیست بخاطر اینکه مستاجرمون مشکل مالی بابت مریضیش پیدا کرده و همسرم تا سه ماه اجاره خونه نخواسته
بغضم گرفت خوب پس پسرای من چی و بحثمون شد و قهر کردم از این کمک بی موقعش
انقد دلم شور پسرامو میزد که شبا مدادم کابوس میدیم و با همسر دعوا داشتم چرا کمکشون کرده تا اینکه تصمیم گرفتم ببرمشون بیمارستان دولتی با تعرفه دولتی چون همین مقدار پول داشتم و روم هم نمیشد از کسی قرض کنم و هنوز با همسرم قهر بودم از بی پولی از روی ناچاری
اومدم نی نی سایت دنبال بیمارستان دولتی بودم
تا اینکه دوست عزیزی بهم کمک کرد و برام بیمارستان دولتی وقت اول گرفت با تعرفه دولتی که شاید هر بیمارستان دولتی باید چند ماه منتظر میشدم و پسرامو بردم و خدا رو شکر مشکلم حل شد
میخواستم از این کاربر اینجا تشکر کنم
ممنون دوست خوبم مریمی جان 😙
و اینکه خیلی خجالت میکشم که با همسرم بحث کردم چرا به مستاحرمون کمک کرده 😣
خدا جونم منو ببخش😍