2737
2739
عنوان

خاطره زایمان طبیعی

| مشاهده متن کامل بحث + 82837 بازدید | 89 پست

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

زایمان طبیعی خیلی وحشتناک ازش متنفرم 

نه اگه دکتر خوبی داشته باشی عزیزم. من اولین بچه مو طبیعی بدنیا آوردم و دومی رو سزارین ولی تو اولی درد خیلی کمتری کشیدم و راحت تر بودم 

دکتر من سر بچه ی اولم بهم گفت باید چکارایی کنم و چکارهایی نکنم و سر زایمانمم خیلی کمکم کرد خدایی . سر بجه ی دومم خیلی زود متوجه شد که بچه تو شکم چرخیده و منو فرستاد برای سزارین ولی درد بعد از زایمان سزارین بیشتر از درد طبیعیه. 

اگر توهم برای زایمانت دنبال ی دکتر خیلی خوب میگردی که هم متخصص باشه هم مهربون و خوش اخلاق من بهت دکتر مهرنامی رو معرفی میکنم عزیزم 

اینم ادرس سایت شون برو ی سر بزن 

https://www.instagram.com/drafsanehmehrnami/
02166933869

تو تهران برای زایمان بهترین دکتر خانم دکتر صادقی هستن

من پیششون زایمان کردم و خیلی راضی ام.

اگر بخواید من ادرس اینستاشون رو بهتون میدم برید سر بزنید

https://instagram.com/dr.laleh_sadeghi?utm_medium=copy_link
 02166933906  و  02166933869

2728

من واسه زایمان طبیعی اصلا درد نداشتم . دکترم بهم گفته بود که چه کارایی انجام بدم. به نظر من دکتر خیلی در زایمان طبیعی بدون درد موثره. من پیش دکتر مریم رفتم. دو بارم زایمان طبیعی داشتم. هر دوبارشم برام شیرین بود.

اینم ادرس سایت و شماره تماسشون برای مشاوره


من درد زایمان که منو گرفت خواستم زایمان طبیعی بشم

ولی با تشخیص به موقع خانم دکتر و عدم قرار گیری درست نوزاد زایمان سزارین شدم خدا روشکر وقتی پسرم بدنیا اومد دوبار بند ناف دور گردنش پیچیده شده بود و خانم دکتر گیتی محمد ابراهیم درست تشخیص داد

خدا خیرش بده که جونمون نجات داد

من درد زایمان که منو گرفت خواستم زایمان طبیعی بشم ولی با تشخیص به موقع خانم دکتر و عدم قرار گیری در ...

باران جان پرسیده بودی که دکتر گیتی محمد ابراهیم تو کدوم بیمارستان

بیمارستان پیامبران بودم

خیلی خوب بود و خدماتش عالی

باران جان پرسیده بودی که دکتر گیتی محمد ابراهیم تو کدوم بیمارستان بیمارستان پیامبران بودم خیلی خوب ...

اینم آدرس سایت دکتر گیتی محمد ابراهیم برای دوستانی که تمایل دارند پیشش زایمان انجام بدن چون خیلی دکتر عالی 

http://drmohammadebrahim.com/

2740

سلام دوستان... منم میخاستم خاطره ی زایمانم رو براتون بگم..... من حاملگی خیییلی سختی داشتم.. از اول تا ماه هفتم ویار داشتم.. روزی ده بار استفراغ میکردم..همراه با خون..... وقتی رفتم ماه هشتم یه کم بهتر شدم.. ولی بازم حالم خوب نبود.... فقط دلم میخواست تموم بشه... دو روز بود که رفته بودم تو ماه نه... رفتم پیش دکتر.. گفتم خواهش میکنم یه کاری کنین به دنیا بیاد.. دیگه طاقت مریصی رو ندارم....دکتر هم گفت.. چقد عجولی.. ماه نه وزن بچه روزی سی گرم اضافه میشه... صبر کن.... اومدم خونه ولی دیگه خییلی اعصابم خرد بود.... دو روز رو تحمل کردم... دوباره زنگ زدم به منشی دکتر گفتم چکار کنم دنیا بیاد.. منشی هم گفت گل گاو زبون و زعفرون دم کن بخور... خوردم.. چند روز صبر کردم...بازم فایده نداشت... زنگ دختر عمم زدم... گفت به دلم افتاده دهم بچه دنیا میاد... خلاصه شد دهم آذر. صبح زنگ زدم به دختر عمم.. گفتم منصوره س چرا دنیا نیومد.. تو گفتی دهم به دنیا میاد😢اون بنده خدا هم گفت... حدس زدم..... شب پدرشوهر و مادرشوهرم اومدن خونمون... منم ساعت پنج و نیم رفتم تو اتاق و داشتم برا دخترم املا میگفتم.... یه دفعه یه صدای تقی اومد و دیدم کم کم داره ازم آب میاد... اینقد خوشحال شدم که انگار بچه به دنیا اومده😁پریدم تو دسشویی و یه نوار گذاشتم و از تو دسشویی زنگ زدم به شوهرم... گفتم سریع بیا.... شوهرم هم سریع اومد... نگاه ساعت کردم.. ساعت شش بود... خلاصه از زیر قرآن رد شدم.. و زنگ مامانم زدم... گفتم سریع بیاین.... راه افتادیم به سمت بیمارستان.... ولی موندیم توی ترافیک




😏منم مرتب آب ریزشم بیشتر می‌شد.. ولی هیچ دردی نداشتم... خلاصه رسیدیم بیمارستان.... و من فقط خوشحال بودم که داره تموم میشه... ماما معاینم کرد و گفت دهانه ی رحمت دو سانت باز شده... و بعد لباسای صورتی آورد بهم داد و لباسای خودمم داد به شوهرم..... و بعد به سمت تخت هدایتم کرد... اتاق درد و زایمان خالی بود.. هیچکسی نبود.. ماماها هم داشتن حرف میزدن و. میخندیدن.... منم گفتم اه.. چرا کسی نیست... ماما گفت از شانس تو بوده... وگرنه باید جیغ و داد زنها رو هم تحمل میکردی..... ولی من دلم نمیخواست تنها باشم.. سر دخترم تنها زایوی  بیمارستان بودم... خلاصه خوابیدم و ماما اومد و سرم وصل کرد.. و آمپول فشار رو توی سرم ریخت... ساعت شش و چهل و پنج بود... ماما جوون و خییلی مهربون بود... بهم گفت من ساعت هفت شیفتم عوض میشه و خانم کارگر میاد... منم خییلی دلم میخواست بمونه.. ولی رفت و یه خانم جوون و بداخلاق و بی خیال اومد... خودشو معرفی کرد.... ساعت هفت شده بود و یه معاینه کرد و گفت چهار سانت.... بعد با یه وسیله کیسه آبم رو پاره کرد... یه دفعه حس کردم سبک شدم.... کم کم حس درد به سراغم اومد....و شکمم مثل سنگ میشد.... دردم خییلی شدید شده بود.. ولی میدونستم تازه اول راهم.... بعد کمک ماما اومد و. گفت باید بری دسشویی.. منم گفتم دسشویی ندارم... گفت باید راه بری.... بین دردلت برو.... بین دردام پنج دقیقه زمان داشتم.. سریع از روی تخت پایین اومدم... و سریع رفتم دسشویی... خییلی دسشویی داشتم.😁نمیدونم چرا متوجه نبودم...... یه دفعه توی آینه دسشویی چشمم افتاد به خودم.. با اینکه هنوز دردام شدید نشده بود ولی سفیدی چشمام مثل خون شده بود از درد.... پیش خودم گفتم چقد زنها بدبختن و مردا خوشبخت😞سریع برگشتم و رفتم روی تخت... دوباره درد اومد سراغم و منم میله ی تخت رو فشار میدادم.. ولی داد نمیزدم... ماما بین دردام معاینه کرد و گفت هفت سانت.... یه ماما اصلی بود.. ولی دو نفر دیگه هم بودن... یه دفعه دیدم صدای دکتر میاد... داشت به ماماها میگفت.. چقد امشب خلوته... گفت من برا یه سزارین اومد و دارم میرم... منم پیش خودم گفتم از شانس من... راستش دلم میخواست ببینم بقیه هم مثل من درد میکشن😅خلاصه دکتر اومد و دوباره من دردم گرفت و بین دردام دو دقیقه شده بود... ماما معاینه کرد و گفت هشت سانت... منم روپوش دکتر رو گرفتم و گفتم.. میشه نرین☺️گفت باشه... منم گفتم چقد تل سرتون. خوشگله... اونم خندید و به ماماها گفت... بچه ها یه بار دیگه اینو معاینه کنین... بهش نمیاد هشت سانت باشه ها🤣منم گفتم من روم نمیشه داد بزنم.... خلاصه دکتر و ماماها رفتم. خانم کارگر بهم گفت هر وقت احساس دفع داشتی این دکمه رو بزن.. و یه دکمه بهم داد..... منم گفتم الان احساس دفع دارما... گفت نه... فکر میکنی.. اینا کاذبه.. گفتم ولی.... گفت گفتم که زنگ رو بزن😭...منم خییلی ناراحت شدم... همین که رفت بیرون زنگ رو زدم... ولی نیومد.... منم داد زدم... بازم.نیومد...یکی از خدمه اومد داخل... گفتم الان دنیا میاد.. دوید بیرون و خانم کارگر رو صدا زد... خانم. کارگر هم اومد و گفت... وااای چرا زودتر نگفتی... منم اینقد درد داشتم که نتونستم جوابشو بدم..... بهم گفت باید تا اتاق زایمان رو راه بیای.. گفتم ولی میوفته بچه.... گفت نه.... این راه رفتنم از همه ی مراحل سخت‌تر بود.. نزدیک بود بمیرم....خلاصه با هزار بدبختی از تخت بالا رفتم و همون لحظه ماما گفت زور بزن و منم زور میزدم... وبی فایده نداشت.. این دفعه ماما گفت موهاشو دارم میبینم .. چند بار زور زدم... . این دفعه یه مامای چاق اومد خودشو انداخت بالای دلم 

حس کردم الان قفسه ی سینم میشکنه.... دو بار دیگه که زور زدم.. سرش اومد بیرون و یه دفعه یه چیز مثل ماهی افتاد بیرون..... من تا چند لحظه قبل علاوه بر درد زایمان حالت تهوع و معده درد هم داشتم... به یکباره همه ی دردام از بین رفت... بچه رو برون روی تخت دیگه که تمیزش کنن.... منم پرسیدم سالمه.. گفتن آره.... همون لحظه دکتر اومد و گفت چقد راحت زایید🤔🙄بعد هم گفت رحمش افتاده بیرون.. جمعش کنین😑بچه رو هم دید و گفت چقد ابروهاش پیوست.. مثل دخترای زمان قاجار💐ماما گفت حالا سرفه کن و زور بزن تا جفت بیاد.. ده دقیقه شد جفت اومد... منم از ماما پرسیدم.. تموم شد.. گفت نه. باید بخیه بزنم... گفتم مگه برش پرینه دادین چرا من متوجه نشدم.. گفت اینقد درد داشتی که این درد رو متوجه نشدی... وقتی بخیه میزد کامل متوجه میشدم.. هر چی میگفتم بی حس کن.. می‌گفت بی حس کردم.. تا اینکه دخترم رو آوردن.. دیگه یادم رفت که داره بخیه میزنه... خییلی بامزه و ناز بود... دیگه برا همه مخصوصا اونایی که بچه دار نمیشدن دعا کردم و ماما گفت بیاین با ویلچر ببرینش... من رو بردن اتاق ریکاوری... و بعد از شیر دادن به بچه... من رو آوردن بخش و بچه رو بردن اتاق نوزادان....من خیییلی خوشحال و شاکر بودم... احساس خوشبختی میکردم.. توی اتاق من اون خانومی که همزمان با من سزارین شده بود رو آوردن.... همش ناله می‌کرد و پرستارها مرتب بهش مسکن میزدن......تا صبح ناله می‌کرد از درد.... هر چی من دیشب درد کشیده بودم.اون الان داشت درد می‌کشید... هر کی بگه سزارین آسونه اشتباه کرده.... اون خیلی درد داشت.. نمیتونست بشینه و به بچه شیر بده... تازه صبح اومدن و بهش گفتن باید راه بری... چند قدم که برداشت نزدیک بود غش کنه و سریع اوردنش و خوابوندنش رو تخت... بچش ماشاله  خییلی زیبا بود.... خلاصه اینکه مادرشدن سخته ولی به سختیش میارزه...... ببخشین که طولانی شد🌺🌺🌺

برای زایمان بنظر من خانم دکتر مهرنامی عالیه من پیششون زایمان انجام دادم خیلی خیلی راضی ام. خیلی صبور و مهربونن و کاملا با تجربه هستن

من ادرس سایت و شماره تماسشون رو دارم میدم هر کی خواست میتونه بره سر بزنه

http://drmehrnami.com/
۰۹۹۰۴۸۸۰۵۸۸
۰۹۹۱۴۸۸۰۴۷۷

عزیزم من برای مراقبت های بارداری و زایمانم پیش خانم دکتر لاله صادقی میرفتم و خیلی هم راضی ام. واقعا دکتر باتجربه و خوش برخوردی هستن خدا حفظشون کنه. من شماره تماسشون رو دارم میدم هر کی خواست زنگ بزنه 09120549149  و  02166933869

منم خیلی از زایمان طبیعی میترسیدم، با دکتر شهناز پور برفه ای زایمان طبیعی انجام دادم، واقعا از تصورم راحت تر بود، فرداشم تونستم از جام بلند شم کارامو بکنم، شماره مطبشون اینه 07۱۳۲۳۴۰۶۰

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687