من پسرم دوسالش بود اقدام کردم واسه دومی
دو روز جلوتر از تاریخ مریودیم لک دیدم و گفتم پریود شدم و این ماه خبری از بچه نیست
نوار بهداشتی و اینا
روز چهارم متوجه شدم با پریودی فرق داره خونش کمه،تست زدم مثبت شد،رفتم آزمایش و خلاصه گفتن بچه س،لکه بینی تمام شده بود
رفتم زیر نظر دکتر،۱۱هفته دوباره لکه بینی شروع شد
دکترم خوب نبود اصلا نپرسید گروه خونت چیه و فقط شیاف داد
نگفت لکه بینیت زیاد شد شیاف رو بیشتر استفاده کن
رفتم بهداشت گفت چرا تو وضعیت روگام نزدی تو گروه خونت منفیه،یک هفته میرفتم بیمارستان و میومدم که قانع بشن باید روگام بزنم
دکتر که گیرم نمیومد همش نبودش،پرستار بخش زایمان هم با اون دماغ عملیش نمیدونست روگام چیه
خلاصه هفته ی ۱۴رفتم سونو ان تی گفت یه بچه کاملا سالم خیالت راحت هیچیش نیست درصورتیکه من خونریزی داشتم همون موقع
دیگه فرداش رفتم بیمارستان که روگام بزنم دکتر اومد و بلاخره تایید کرد،آمپول رو که زدم خونریزیم شدیدتر شد تا شب فقط گریه میکردم تو خونه مثل پریودی بود
مامانم گفت بچه افتاده مگه میشه با این همه خونریزی بچه سر جاش باشه
صبح تنها تو خونه بودم شوهرم سرکار بود
رفتم دستشویی دیدم یه چیزی آویزونه مثل یه رگ بزرگ،یه تیکه گوشت
با ترس و لرز با دستمال توالت گرفتم از خودم جداش کردم گذاشتمش رو کاشی و پریدم بیرون لباسمو پوشیدم
یه چند دیقه ای تو خودم بودم و گریه میکردم
بعد به خودم جرات دادم از دم در دستشویی نگاش کنم
نیم رخ صورتشو دیدم
سفید سفید بود
یه چشم بزرگ صورتشو گرفته بود
لب و بینی
دستاش،ستون فقراتش،پاهاش
اونموقع بود که ترکیدم فقط جیغ میزدم و گریه
یکم که تونستم تکون بخورم زنگ زدم مامانم و بعد نفهمیدم چی شد
اوندن بردنم بهداشت
اینقدر گریه میکردم و ناله اصلا نمیتونستم حرف بزنم
پرستارا تعجب کرده بودن میگفتن واسه یه جنین اینکار میکنه؟خوبه یه پسر دسته گل داری،ناشکری نکن
خلاصه شوهرم جای من پرونده رو تکمیل کرد و جواب میداد
بعدش رفتم سونو گفتن بقیا بارداری داره و باید کورتاژ بشه،منم از ترس کورتاژ گفتم دارو بده
دکتر گفت فقط یک هفته وقت داری دفع نشد که بعیده بشه باید بری کورتاژ
تو این یک هفته مردم و زنده شدم،خونریزی شدید و هر بار لخته های خون بزرگ دفع میشد هر شب درد زایمان طبیعی داشتم که دیگه شب آخری جنازمو بردن بیمارستان،سریع اتاق عمل و کورتاژ
دکتر به شوهرم گفت چندساعت دیرتر میاوردیش مرده بود
چون بقایا زیاد بود و روز به روز سختتر میشد و به گوشت تبدیل میشد