2737
2739
عنوان

خاطره سقط وکورتاژ من

12140 بازدید | 38 پست

واسه ٣ روز پیشه چون ساک بارداری خالی بود مجبورشدم سقط کنم 

بعدازانجام سونوی اول که ساک باردازی خالی بود گفتن ١٠ روزدیگه بیا ولی من ١۶ روزدیگه رفتم که خیالم راحت بشه خیــــلی امیدواربودم که جنین بیادتوساک ازطرفی هم باشوهرم دعوا داشتم نمیرفتم که ساک بارداری عفونت کنه وبمیرم واسه همین دیررفتم سونوی دوم رو وقتی رفتم دکترزنان تومطبش دستگاه سونو داشت خیلی دکترخوب وخوش اخلاقی بود تاکه سونو روانجام دادگفت تخمک پوچه بایدسقط بشه ونوبت سقط بهم داد خیلی ناراحت شدم  شوهرمم که هنوزم فکرمبکنه قلب جنین تشکیل نشده همش زنگ میزدمیگفت بایدبچم قلب داشته باشه وگرنه شکایتت میکنم ازمطب که بیرون اومدم به شوهرم زنگ زدم گفتم قلب تشکیل نشده سریع بیا برای سقط که رضایت بدی شناسنامتم بیار شوهرم یه شهردیگه است راحت قبول کردگفت تونوبت بگیرمن میام دوروز بعدکه نوبت داشتم صبح زود ساعت ۶ونیم صبح رفتم بیمارستان شوهرم هم اومد چون قهربودیم خونه مادرش بودمنم پیش مادرم بودم تاتشکیل پرونده دادیمو دکتر اومد ساعت ٩ شد بعد به من گفتن برو زایشگاه همین که اومدم صدای جیغ زایمان طبیعی هابه گریه ام انداخت دوستمم اومده بود همراهیم باشه دلم نمیخواست مادرموخواهرام بیان چون باهاشون راحت نبودم وقبول کردن وقتی اومدم داخل زایشگاه گفتن طلاهاتودربیار طلاهارودادم به شوهرم کیفمم بهش دادم ولباس صورتی زایشگاه روپوشیدم شوهرم اومد بقیه امضاهارو زد ورفت وقتی منو تواون لباس دید دلش به حالم سوخت گفت چیزی نیاز نداری؟ گفتم فقط یه ساک لوازم بهداشتی بیمارازداروخونه بگیر که گرفت واورد وقتی دوباره اومدم توزایشگاه ماماها داشتن پروندمو تکمیل میکردن منم پشتموکردم بهشونو گریه کردم تااینکه صدای گریه ام دراومدیکیشون گفت این خانم چراگریه میکنه بابغض درحالی که اشکاموپاک کردم گفتم خیلی ویاروسختی کشیدم اخرشم پوچ بود بکی ازپرستارااومد ازپشت دستشوگذاشت روشونم دستموگرفت گفت غصه نخوربه تعدادالنگوهات بچه گیرت میاد ناراحت نباش همشون گفتن اصلا ناراحت نباش ماهر روزسقطی داریم یه نفرم مثل توالان داره سقط میکنه سرپرست بخش زایشگاه که دلش واسم سوخت گفت اصلا ناراحت نباش خودم میام ازت رگ میگیرم وکاراتوانجام میدم رفتم خوابیدم روتخت ازم رگ بگیره گفتم میترسم گفت باید مقاوم باشی تابتونی نی نی بیاریو صداش بزنی نی نی اصلانترس پرسنل فوق العاده مهربونی داشتن ساعت ٩ورب بود  سرم بهم وصل کردمامای بعدی اومد که شیافا دستش بود یه مقداردادبه همون مامای خوب رییس بخش یه مقدارهم ریخت زیر زبونم اون مامای مهربون هم شیاف تو ی واژن گذاشت خیلی فشاراومداحساس درد کردم یه جیغ کوچک زدم فقط میگفت شل کن که راحت برن تو واژن بالاخره گذاشتشون ومنتظرشدم...

برای کسی بمیر که حالا اگه برات تب نکرد لااقل یه قولنجی رودلی چیزی‌ کنه 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2738
منم دو بار سقط داشتم و هر دو خود بخود سقط شدن.درکت میکنم عزیزم

ببخشید تا استارتر مینویسن یه سوال بپرسم شما بازم باردار شدین ؟منم دوتا سقط داشتم 

خداوند شبان من است.به هیچ چیز محتاج نخواهم بود.
ببخشید تا استارتر مینویسن یه سوال بپرسم شما بازم باردار شدین ؟منم دوتا سقط داشتم 

نه هنوز،تحت نظرم دکترم برام آزمایش کاریوتایپ و ایمنی و انعقادی و عکس رنگی نوشته که انجام بدم بعد نظر میده که مشکل چیه

😍😍😍بالاخره نفس مامان دنیا اومد😍😍😍

اوایلش خوب بودوهیچ دردی نداشتم تا٢٠ دقیقه بعددردهای پریودیم شروع شد ولی شدید نشد ودسشوییم گرفت احساس ادرارداشتم بخاطرشیافها ولی بایدبخاطر شیافها زاقت میاوردم تاساعت ١٠ وبیست دقیقه دردم زیادنبود ولی از اون موقع لرزشدید داشتم ودلدرد واحساس فشاروزور توی دلم داشتم خیلی لحظات سختی بود ولی قابل تحمل بوداوجش ازساعت ١٠ ونیم تا یه رب به یازده بود تابعدش یه خورده کمترشد ماما اومدگفتم میخوام برم دسشویی گفت این ده دقیقه هم صبرکن تاعت ١١ورب صبرکردم وقتی اومدم بلندبشم برم دسشویی دیدم خونریزی شروع شده به ماما گفتم خونریزی دارم ـگفت خوبه برودسشویی وقتی رفتم دیدم دسشویی پرازخون شد یه تکه لخته خون هم ریخت ولی رفت توی چاه اومدم بیرون به ماماگفتم یه تکه اومده گفت بایدمی

برای کسی بمیر که حالا اگه برات تب نکرد لااقل یه قولنجی رودلی چیزی‌ کنه 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز