یک خاطره از سوم دبستان تعریف می کنم : سال تحصیلی 69-1368 :
تو مدرسه ماهی یکبار می گفتن باید کچل کنیم . من یکبار یادم رفت .... ناظم سر صف کله ی ماها رو وسطش چهارراه زد . وقتی رفتم سر کلاس خانم کلالی خیلی بهم خندید . بعدش یکدفعه جدی شد و با شلنگ افتاد به جونم ..... بهم می گفت : کره خر ! چرا سرتو ماشین نکردی ؟؟؟ ..... بعد که حسابی کتک زد دوربین عکاسی رو داد به خانم معلم کلاس بغلی و با من عکس یادگاری گرفت . من وسط سرم چهارراه زده بودن و کلی کتک خورده بودم . خانم کلالی هم شلنگ دستش بود و می خندید .
{ واقعا اگر من دختر بودم جرات می کردن باهام اینطور وحشیانه رفتار کنن } ؟؟؟