2737
2739

دکتر بیهوشی آقایی ۴۰ ساله بود 

دستشو محکم گرفتم گفتم تروخدا نرو بذار من دستت بگیرم

بهم گفت رژت رو پاک کن میخام اکسیژن بذارم نباید آرایش داشته باشی

رژ ک پاک کردم تیغ رو شکمم احساس کردم دست دکتر و فشار میدادم جیغ التماس 

پاره شدن لایه لایه پوستم رو احساس میکردم اینکه چنگ زدن با دست تا بالاپایین شکممو از هم باز کنن احساس کردم همون لحظه صدای گریه ی پسرم رو شنیدم فقط یه ثانیه گریه کرد بلافاصله صدا قطع شد بهوش بودم اما هیچی یادم نیست از اون لحظه 

هرچی فکر میکنم به هیچ جا نمیرسم 

همشون دانشجو بودن هیچ دکتری بالا سرم نبود امامهر دکتر پای پروندم زدن

بعداز عمل بردنم ریکاوری و شکمم فشار دادن 

یه پسر جوونی اومد از رو تخت بذارم رو تخت دیگه که ببرم تو بخش 

گفتم اول بچم نشونم بده

آوردش نزدیکم 

هیچ حسی نداشتم 

گفتم وای چه کوچولوعه عزیزززم 

بچه رو برد 

گفتم بذار خودم جابجا میشم درد دارم 

خودم رفتم رو اون یکی تخت

از اتاق عمل که رفتیم بیرون دیدم همه نشسته بودن بیچاره مامانم چقدر گریه کرده بود 

سه روز تو بیمارستان بودم 

شب پیام دادم به شوهرم که بچه بدنیا اومد روز سوم دیدم تشریف مبارکش رو آورد 

نبوسیدم هیچ جمله عاشقانه ای هم نگفت 

سلام احوالپرسی کرد منم به رو خودم نیاوردم

گفتم بیخیال 

بهش گفتم کی برگشتی گفت دیشب ساعت سه شب رسیدم رفت دنبال کارا ترخیص و بعدم خونه

این بود داستان ما

من بعداز زایمان خیبیییلی خسته بودم خیلی خوابم میومد همش خواب بودم 

مادری که هییییچ وقت قدرشو نمیدونم و همیشه خدا ازش طلبکارم تمام کهنه ها بچم رو شست تا مدت طوووولاااااانی منو پیش خودش نگهداشت

تمام واکسیناسیون و غربالگری بچه ی من از روز اول تا واکسن یکسال و نیمی با مادرم بود 

تو بیمارستان سه روز هر سه وعده برامن غذا میاورد چون میدونست غذا اونجا رو نمیخورم در حالی که فاصله بیمارستان تا خونه بابام با ماشین ۴۵ دقیقه بود

خیلی بهم رسید 

شوهرم هدیه زایمان یه پلاک و زنجیر خوشگل و سنگین برام خرید 

و شانس بزرگم بهترین اتاق تو اون بیمارستان دولتی کثیف نصیبم شد یعنی راحت راحت بودم

و جاااااالب اینکه پسرم موقع تولد ۳۲۰۰ وزنش بود و سونو ها اشتباه میکردن و مادرشوهرم وقتی وزن رو فهمید گفت بعععععله ۹ ماهه تمام خوردی و خوابیدی 

بایدم انقدر باشه 

الان اندازه تمام جوووونم پسرمو دوس دارم 

با ارزشترین دارایی منه

و خداروشاکرم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2740
اما همچناااان با شوهرم مشکل داریم و روزبه روز بدتر از دیروز میشه لطفا برای سر به راه شدنش یه صلوات ...

امیدوارم طمع شرین خوشبختی را بچشی وپسرت برات نامداربشه

پدرم دنیا بی تو چقدر خالیست😭😭😭😭😭😭
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز