2733
2739


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

بذار خواعررر

عـشق مامان قربونت بشم من قبل به دس آوردنت كلي امپول زدم الانم كه انسوليني شدم😔همه اينا فداي يه تار موت😔فقط بهم قول بده قلبت برامون مثه ساعت بتپه و سلامت باشي نفس مامان❤️نفـسكم ما منتظر شـنيدن صـداي قلبت هستيم❤️

تو دوران عقد بودیم و یه دعواااای حسابی بین منو شوهرم 

جوری که چندهفته بود قطع ارتباط کرده بودیم 

دیگه از کاراش خسته شده بودم

واقعا عذابم میداد و همیشه هم میگفت تقصیر تو و خانوادته مدام به طلاق فکر میکردم باکره بودم و هیچ وقت رابطه کامل نداشتیم پس خیالم از این بابت راحت بود

اون موقع شاغل بودم و ده روزی بود که پریودم عقب افتاده بود 

یکی از همکارام هم پریودیش عقب افتاده بود و سه تا بچه قد و نیم قد داشت 

بیچاره خیلی استرس داشت و همش نگران بود باردار باشه 

من بهش دلداری دادم که نه انشالله طوری نیست 

منم نشدم 

 اوایل پاییز بود گفتمش احتمالا بخاطر تغییر فصله هورمونا هنگ کردن من که برا اطمینان و ترس های الکی که داشتم یه تست زدم و منفی هم شده

واااای که چقدر من درد پریود داشتم و هربار خیسِ خیس از ترشح میشدم از طرفی از پریود بدم میومد خدا خدا میکردم پریود نشده باشم و از طرفی هم دعا میکردم بشم که اون درد و ترشحات لعنتی تموم شن 

تو همین گیر ودار بودیم که قرار شد با خانواده شوهرم همه باهم ملاقاتی داشته باشیم و تکلیف رو روشن کنیم حسابی تیپ زدم اون شب میخاستم فکر نکنه تو نبودش سختی کشیدم و بهم بد گذشته یادمه با حقوق اون ماهم پالتو کفش و شلوار لی توپی خریدم اونشبم کلی آرایش کردم و رفتم اما وقتی دیدمش به گریه افتادم یاد کاراش یا ظلماش یاد بی رحمی هاش یاد دروغ هاش یاد خیانتاش تو نامزدی و عقد افتادم و با نفرت تماااام باهاش حرف میزدم مثل همیشه با زبونش همه چیزو چرخوندو خرم کرد و دعوا تمام شد و بحث ما بی نتیجه موند .ازم خواست شبو برم خونشون بعداز این همه مدت که کنارهم نبودیم 

اونایی که یه چرب زبون تو زندگیشون داشتن میفهمن چی میگم لامصب یه طوری خرت میکنه که ارادتو عقلتو به کل از دست میدی 

اونشب خرم کرد و باهاش همراه شدم 

وسط راه بهش گفتم من نزدیک عادتمه و نوار ندارم برام خرید 

اون شب بهم گفت تو میخای طلاق بگیری بغض کردم و گفتم اره تو خیلی اذیت میکنی منو 

گفت تو غلط میکنی مگه من می ذارم بغلم کرد و.........اشتی و تمام ....فرداش رسوندم خونمون

گذشت تا دوروز بعد که همکارم خیلی افسرده اومدو گفت تست زدم مثبت بوده میخام بندازمش بچه رو 

2738

یه خنده کردم و گفتم اخییی ولی من خیالم راحته همینکه دخترم هنوز همینکه کاری نکردم

قطعا بخاطر تغییر فصله مال من 

دوستم که کنارم ایستاده بود گفت چه ضرری داره یه لحظه اجازه بگیر و برو سرکوچه داروخانس یه تست بگیر و بیا شاید دفعه اول زود تست زدی

با اینکه اطمینان داشتم به خودم اما سر دوراهی موندم واسه دلگرمی به خودم به حرفش گوش کردم 

رفتم و برگشتم اما حالا استرسم زیاد شده بود اسم دوستم فاطمه بود بهش گفتم بیا بالا پشت دستشویی من قلبم داره وایمیسته

باهم رفتیم و من تست رو زدم در حالی که دستم میلرزیددددد و همانطور که خط پررنگ میشد از تو دستشویی میگفتم فاطمه فاااااطمه فااااطی فاااااااااطی و بعدش جیغ حااااملم 

حاااامله؟ تو عقد؟ وسط اون همه جنجال؟ دقیقا وقتی که داری به طلاق فکر میکنی

وای خدا 

 مشکل داشتیم پول نداشت شوهرم رفتارهای مناسبی نداشت جدا از همه اینا گفته بود عروسی نمیگیرم و جنگی بود بین خانواده ها

حس میکردم باید گریه کنم اما هرکار میکردم گریم نمیگرفت

بدو بدو باحالی زار رفتم پیش دوستم گفتم مثبتتتت بوووود چه غلطی کنممممم؟گفت بیا بریم دکتر 

اما جیب خاااالی با شرمندگی از رییسم پول گرفتم و اجازه گرفتم

تو چله ی زمستون خیابونا رو می‌دویدم تا رسیدم به دکتر زنان 

به منشی گفتم من عقدم اما باکرم چطور میشه تستم مثبت بشه 

منشی فوق العاده بداخلاق تا اومد سربلند کنه بگه بشین تو نوبت ،حالِ آشفته ی منو که دید گفت بیمار که اومد بیرون تو برو داخل

رفتم و به دکتر توضیح دادم

گفت اول برو بخواب معاینه بشی 

گفت که باکره ای اما دختر هم میتونه باردار باشه و اسپرم نفوذ میکنه 

گفتم من دخول نداشتم با بداخلاقی گفت شده دیگه اون موقع که عشق میکردی حواستو جمع میکردی راست میگفت یه جورایی اما منه کم سن و سال که تو باورم نمی گنجید دختر بتونه باردار بشه و الان با کلی استرس و نا امیدی به تو پناه آورده بودم حقم نبود باهام اینجور برخورد کنی خانم دکتر

اونقدر بی پول بودم که ویزیت و هزینه معاینه رو پیچوندم و ریز از لای بیمارا در رفتم

نم نم بارون می بارید تا ازمایشگاه یه کوچه بود اما برای من فرسخ ها فاصله بود انگار.

دختر جوانی که مسول ازمایشگاه بود دلش برام سوخت وجویای حالم شد براش توضیح دادم گفتم فقط دعا کن آز منفی بشه 

گفتم تروخدا سریع آماده کن جوابو که دارم میمیرم 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687