دقيقا چند ماهه پيش يه روز تو اشپزخونه خونه مادر شوهرم با شوهرم و مادرش نشسته بوديم و داشتيم با هم شوخي ميكرديم و ميخنديديم اين پسر بچه هم كنار ما بود كه يه دفعه برگشت گفت :منم يه چيزي بگم،،؟گفتم بگو ،نه گذاشت نه برداشت گفت خاله بابام توي دهن مامانم تف كرد بعد لباسش دراورد!!!!!!ما همه شوكه شديم و شوهرم به خنده رد كرد و به بچه گفت عمو جان اين حرف زشته نزن