من دیگه بی خیال همه چی شدم همه چیزو ول کردم دیگه برای هیچی تلاش نمی کنم
یه موقعی دلم می خواست خونه بخریم خونمونو بزرگ کنیم الان اصلا ! فقط می رم سرکار می رم خونه و پیش بچم هستم بچم بابا و مامان داره همین !
چه حرفا
بگو بابام داره واسه خودش داره
من لهشون گفتم خوشم نمیاد شوهرم جلوتون خجالت بکشه
گفتم کادو سنگین تر از چیزی که اون و خونوادش بهم میدن بهش ندین
نذار فکر کنه حس خودتم بده
بهش بگو من دوست دارم شوهرم عزت نفس داشته باشه بدم میاد فکر کنن دستش جلو بابام درازه یا چشش به جیب و دست بابامه
اگه قرار بود منتظر باشم بابام بهم پول بده خونه بابا می موندم مستقل نمی شدم بیام خونه شوهر!
خب می گه همینه که هست ! می خوای زندگی کن نمی خوای نخواه توتصمیم گیرنده نیستی کلا رفاه من وبچش الویت اولش نیست ! اول رضایت خانوادش باید باشه چون اونا همش می ترسوننش ! خانواده من از اول خیلی بهش احترام گذاشتن خیلی دوسش داشتن ولی اون توقعاتی که شوهر من داشت من و خانوادم اصلا خبر نداشتیم ! هر چی براش می خریدن نگاه هم نمی کرد غذا و مهمونی و کادو رو بی احترامی می دونست مثلا توقع داشت بابام 100 میلیون بهش کادو بده من اصلا خبر نداشتم همچین آدمی هست ! تا گذشت سر سه ضمانت ماشین کاملا فهمیدم چی به چی هست
عزیزم شما همون مامان آرتین نیستی؟
مشکل شما اینه که خیلی به شوهرت رو دادی هروقت زد تو سرت شوهرهای مردم رو مقایسه کن تا بفهمه همچین تحفه ای هم نیست .پدرم مرد بسیار دانایی هست ک ضمانت این آدم رو نکرده.صفت بگیر از اینجا به بعد تا شوهرت بشینه سرجاش
تا وقتی پدر و مادرش پشتش هستن و حمایتش می کنن و می خوان همه چیزشو بگیرن وضع درست نمی شه تازه می گن این نه زن خوبیه نه مادر خوبیه پس در فکر جدایی هستن و بچه رو هم 7 سالگی بگیرن این درست می شه ؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
