2733
2734
سلام دوستان.
مریم جون من هم کاملا با مژده موافقم.
والا فکر نمیکنم دیگه از من بدتر باشه.تو همین تاپیک نوشتم.
چند وقت پیش دختر خالم که یک بچه 13 ماهه داره اومده بود خونمون.شانس من هم این بچه حسابی با من جور شده بود و همش میومد تو بغلم.ازون جا که من همیشه تو فامیل گفتم فعلا حالا حالاها قصد بچه دار شدن و اسیره بچه دار شدن رو ندارم همه باورشون شده.همینطور که داشتم با این بچه بازی میکردم دخترخالم بی خبر از حال و روزه درونه من برگشت گفت :بشین یکم با این بچه بازی کن شاید هوس کردی و دست بکار شدی.اونموقع هنوز 13 روز از سقطم گذشته بود.حالا تصور کن این حرفو به یکی بگی که تازه سقط کرده و داره زخمای روح و جسمشو پشته نقابه خنده مخفی میکنه و وانمود میکنه بچه نمیخواد ولی از درون دلش ضعف میره واسه بچه چه حالی میشه. داغون شدم.ولی خوب حسابی رو خودم کار کردم که عید اگه دوباره این شرایطا پیش اومد خودمو کنترل کنم.چون هم تو فامیل سلطان وهم تو فامیل خودمون بچه کوچیک زیاده و اگه بخوام عید اذیت نشم باید بشم سیب زمینی.
این حرفو مشاور بهم گفت.بهم گفت سعی کن تو دوران عید یک سیب زمینی بذاری تو کیفت و باخودت همراه ببری هر وقت چشمت بهش افتاد یادت بیاد که باید مثل اون سیب زمینی باشی وذاری حرفاها آزارت بدن.

مژده جون پدرشوهرم ظاهرا یک سکته خفیف قلبی کرده.چندروز پیشا گویا قلبش ناراحت بوده و رفتن دکتر گفتن باید آنژیو بشه و بعدش که فرستادن تسته ورزش گفتن نیاز نیست.دیشب یهو بدنش عرق کرده و قدرته تکلمش رو از دست داده.بردنش بیمارستان گفتن سکته خفیف رو رد کردن و تا ظهر بیمارستان بستری بودن.ظاهرا الان حالشو خوبه.
سلطان هم الان اومده خونه و عین خرس خوابیده. اصولا خانواده سلطان مارو فقط موقع کار یادشون میاد.هفته به هفته موقع عیش و نوش و تفریح کسی از ما یاد نمیکنه ولی تا یکی مریض میشه و کارای سخت میشه سریع یادشون میاد از پسرشون.
**.** خدایا شکرت که با تمام سختیا بمن داری لذت مادر شدن رو اعطا میکنی.بارداری پر فراز و نشیبی بود.سختیای زیادی بود.6ماه اول ویار شدید حاملگی.ماه سوم پرکاری تیروئید.ماه 5 کیسه صفرام سنگ آورد و ماه 7 هم فهمیدم دچار دیابت بارداری شدم.15 شب بستری در بیمارستان بخاطر این مشکلات.ولی من دست از مبارزه بر نمیدارم.بخاطر دخترم با همه اینا مبارزه میکنم.این نیز بگذرد.شماهم برام دعا کنین با این همه سختی خدا یک دختر صحیح و سالم و صالح و اهل بهم بده تا رنج این دوران بارداری رو بتونم فراموش کنم.
سحرناز جون خدا رو شکر که موضوع مهمی نبوده. منم با این کار داشتنا آشنام. شوهر من آخرین بچۀ حونواده شونه و برادر بزرگش همسن بابای منه اما اینجور موقعها کلا فقط یاد شوهر من میوفتن یه هندونه هم میذارن زیر بغلش که تو بهتر اوضاع رو مدیریت میکنی که در اینجا واژۀ مدیریت به معنای حمالیت است (البته دور از جون شما)
اما خب اشکالی نداره من همیشه میگم مردی که پایبند خانواده شه حتما پایبند زن و بچه ش هم هست و متعهد بودن و احساس مسئولیت داشتن رو بلده کسی که به پدر و مادر خودش رحم نکنه قطعا یه روز هم از زنش سیر میشه
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



سیب زمینی خیلی خوب بود
خدایا شکرت، بالاخره قلب تشکیل شد. دو بار سقط به علت توقف رشد در هفته پنج، مشکل اسپرم شوهرم و سیستم ایمنی خودم، میکرو بیمارستان آبان خانم دکتر رزا مقدم، شکر خدا با اولین انتقال مثبت شد
2728
مژده جونم منم با تو موافقم.
به نظر من همه ماها در رنجی که قراره در دوران مادری بکشیم با هم برابریم. حالا ما بخشی از اون رنجو داریم قبل از حاملگی تحمل میکنیم.
خدایا شکرت، بالاخره قلب تشکیل شد. دو بار سقط به علت توقف رشد در هفته پنج، مشکل اسپرم شوهرم و سیستم ایمنی خودم، میکرو بیمارستان آبان خانم دکتر رزا مقدم، شکر خدا با اولین انتقال مثبت شد
نگار جون چه خبر؟ کجایی بیا یه خبری بده نگرانتیم

مریم جون من فردا میرم کلینیک غدد عرفان. ببینم چی میگن درباره anti tg.
دوستم دکتر سلامتی خیییییلی ماهه، اگر بخوای دوران بارداری تحت نظر یه نفر باشی که بهت آرامش بده ایشون انتخاب خوبیه. من اگه یه حاملگی روتین و معمولی داشتم حتماً میرفتم پیشش ولی به نظر من در مورد سقط های هفته های اول که مشکل از اسپرمه، زیاد تجربه نداشت. قطعاً تجربه ش در زمینه زایمان زودرس و سقط ماه های بالا زیاد بوده که دلنیا انتخابش کرده.

لیلی جون رفتی سونو؟ یا فردا میری؟
نیکا کوشی؟ اینقدر گرفتار کار شدی، پس چه جوری بعد از عید میخوای کارتو کم کنی. کم کم تمرین کن.
طهورا جونم به یادتم:-*
بامیه جونم صبر فراوون از خدا برات میخوام این عید و دید و بازدیدها رو پشت سر بذاری.
دلنیا جونم به یادتم:-***
سحرناز بازم خدا رو شکر که قضیه پدرشوهرت به خیر گذشت شب عیدی.
مرداااااااد خسته نباشی. خیلیییی بوس:-***
مهیا جونم به یادتم:-*

بوس برای همه مامانای بهاری
خدایا شکرت، بالاخره قلب تشکیل شد. دو بار سقط به علت توقف رشد در هفته پنج، مشکل اسپرم شوهرم و سیستم ایمنی خودم، میکرو بیمارستان آبان خانم دکتر رزا مقدم، شکر خدا با اولین انتقال مثبت شد
2740
نادیا جونم فردا دیگه میرم سونو / در مورد دکتر فرین راست میگی برای سقطهای تو ماه بالاست ولی سقطهای مثل ما که بیشتر مشکل از اسپرمه باید یه دکتر متخصص اینجور سقطها پیدا کنیم /
مژده جون ایم حرفو همیشه مامان و خاله های من میگن.کلا این حرف یه جور ضرب المثله تو فامیله ما.میگن مردی که مرد زندگی باشه اگه پسره خوبی برای پدر و مادرش باشه شوهر خوبیم واسه زنش میشه.
منم دلم به همین چیزا خوشه دیگه.
آره راکسن جون.دیشب کلی نذر و نیاز کردم.که بخیر بگذره
آخه از شماها چه پنهون همش تو ذهنم میومد که بخت دختر به مادر میره.یادمه بچه بودیم بابام یک پیکان داشت و اونو فروخت که پراید بگیره.(اونموقع پراید خیلی باکلاس بود)تو همون هاگیر واگیری پدربزرگم(پدر پدرم) فوت کرد و تمام پوله ماشین و پس اندازای بابام و مامانم صرفه مراسمات پدر بزرگم شد.
باخودم گفتم حالا بیا ماشینو فروختیم.پس اندازمونم نقد کردیم همه رو گذاشتیم بریم واسه ماشین حالا همه رو باید خرج دوا و دکتر و یا خدای نکرده زبونم لال پدرشوهرم کاریش بشه همه پولمون خرج اینطور چیزا بشه.

آره دوستان کلا سیب زمینی درمانی خیلی خوبه.

لیلی جون خدا مهربون تر ازونه که بخواد از ما دلگیر بشه.

نادیاجون ممنون که یاده منم هستی
همچنین همه دوستان دیگه.
راستی دوستان من از هموتن خیلی ممنونم.راستش من همیشه چیزایی که از خانواده شوهرم اذیتم میکرد رو تو خودم میریختم.آخه اگه تو خانواده با کسی درد و دل میکردم همه موضع میگرفتن و وقتی سلطان رو میدیدن میرفتن تو قیافه باهشو خلاصه مجبور بودم تو خودم بریزمو خود خوری کنم.ولی از وقتی میام اینجا و از چیزایی که حرصم میده اینقدر راحت صحبت میکنمو تخلیه روانی میشم حداقل اعصابم آروم تر شده و این خیلی خوبه.
از همتون ممنونم.
**.** خدایا شکرت که با تمام سختیا بمن داری لذت مادر شدن رو اعطا میکنی.بارداری پر فراز و نشیبی بود.سختیای زیادی بود.6ماه اول ویار شدید حاملگی.ماه سوم پرکاری تیروئید.ماه 5 کیسه صفرام سنگ آورد و ماه 7 هم فهمیدم دچار دیابت بارداری شدم.15 شب بستری در بیمارستان بخاطر این مشکلات.ولی من دست از مبارزه بر نمیدارم.بخاطر دخترم با همه اینا مبارزه میکنم.این نیز بگذرد.شماهم برام دعا کنین با این همه سختی خدا یک دختر صحیح و سالم و صالح و اهل بهم بده تا رنج این دوران بارداری رو بتونم فراموش کنم.
راستی دوستان نگفتین چند روز بعد سقط منتظر پری باشم.
امروز ماه گرده سقطم بود. یکماه گذشت.
هنوز پری نشم.چیکار کنم؟ نکنه شب و روزای عید و یا تو ایام عید بیاد سراغم.اصلا حوصلشو اون موقع ندارم.
بنظرتون قرص بخورم تا 12 فروردین؟؟؟؟؟؟؟؟

میگم نکنه که با پروژه های سنگین هفته های قبل کلا دسته گل به آب دادیمو پری نیاد.
خاک بر سرم وای بلا به دور.
**.** خدایا شکرت که با تمام سختیا بمن داری لذت مادر شدن رو اعطا میکنی.بارداری پر فراز و نشیبی بود.سختیای زیادی بود.6ماه اول ویار شدید حاملگی.ماه سوم پرکاری تیروئید.ماه 5 کیسه صفرام سنگ آورد و ماه 7 هم فهمیدم دچار دیابت بارداری شدم.15 شب بستری در بیمارستان بخاطر این مشکلات.ولی من دست از مبارزه بر نمیدارم.بخاطر دخترم با همه اینا مبارزه میکنم.این نیز بگذرد.شماهم برام دعا کنین با این همه سختی خدا یک دختر صحیح و سالم و صالح و اهل بهم بده تا رنج این دوران بارداری رو بتونم فراموش کنم.
سحرناز جونم کار خوبی میکنی دلخوری هایی که از سلطان داری رو برای خانواده ت تعریف نمیکنی. من هم هرگز به خانواده م نمیگم که چه مشکلاتی با سلطان دارم، هرچقدر هم بخوان منطقی باشن باز ته ذهنشون فکر میکنن الان یه نفر داره بچه شونو اذیت میکنه...
من حتی نگفتم علت سقطام اسپرم بوده. گفتم همه آزمایشا خوب بوده.
هرچقدر دلت خواست بیا اینجا درد دل کن، ما همه گوش میکنیم خواهرجونم.
نگران نباش تو همین هفته پری میاد سراغت. البته اگه دسته گل به آب نداده باشین
خدایا شکرت، بالاخره قلب تشکیل شد. دو بار سقط به علت توقف رشد در هفته پنج، مشکل اسپرم شوهرم و سیستم ایمنی خودم، میکرو بیمارستان آبان خانم دکتر رزا مقدم، شکر خدا با اولین انتقال مثبت شد
بچه ها سینه راستم خیلی درد میکنه؛اگه اون روز تو سونو نگفته بود که همه چی طبیعیه الان مطمئن بودم سرطان دارم؛یه درده که میگیره و ول میکنه حالت تیر کشیدن داره؛البته 5‏_‏6 روز دیگه باید پری بشم؛احتمالا مال اونه ولی عصبیم کرده؛بنظرتون ممکنه سونو بافت غیرطبیعیو تشخیص نداده باشه؟
چی بگم مرداد جون؛خواهرم کلی بهم میخنده میگه همش استرس و فشار عصبیه که اینجوری خودشو نشون میده؛عید که حتما میرم پیششون اما از خود عید بدم میاد؛همین اومدن عید و شروع فصل سوال جواب و فضولی منو بهم ریخته عزیزم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687