2737
2734
سلام سلام خوبین؟ واااااااااااااااای خدا شماها چقدر اکتیو شدین و من خیل عقب می افتم. هیچ خبر خاصی ندارم. فقط اومدم بگم زنده ام و اصلا هم تو فاز نی نی نیستم. از خستگی دارم می ترکم بس که این چند روزه درگیر بودم.واااااااااااااااایی فقط دلم خواب می خواد.هیییییییییییییییییییییییییییییییییی.
سلام دوستای گلم
کنسرت همایون شجریان جای همه تون خالی بود. خیییییلی خوب بود.

تا تو مراد من دهی، کُشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی، من به خدا رسیده ام...
خدایا شکرت، بالاخره قلب تشکیل شد. دو بار سقط به علت توقف رشد در هفته پنج، مشکل اسپرم شوهرم و سیستم ایمنی خودم، میکرو بیمارستان آبان خانم دکتر رزا مقدم، شکر خدا با اولین انتقال مثبت شد


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مهیا جونم آزمایشا رو صفحه ١٣١ نوشتم، برو یه نگاه بنداز اگه سؤالی داشتی بگو.

نگار جونم به جمع سقطوها خوش اومدی. ببین دکترت چی میگه ولی اگر به خونریزی افتادی بذار خودش دفع شه فقط خواهشاً گل پسرت نفهمه که درد و خونریزی داری. بهش بگو دکتر گفته نی نی باید یه کم تو دلت استراحت کنه و وقتی بهار اومد شروع میکنه به بزرگ شدن
دیگه فکر و خیالو بذار کنار. پرونده این سقطو زودتر ببند که بعد ازعید بپری تو قطار مامانای ٩٣! اردیبهشت دوباره اقدام میکنی، نگران نباش.
عزیزم به زودی شوهرتو بفرست آز اسپرم بده. کیفیت اسپرم در طول زمان متغیره، چند سال پیش اسپرم شوهرت سالم بوده که راحت حامله شدی و خدا رو شکر به نتیجه رسید ولی الان ممکنه کیفیت اسپرمش افت کرده باشه و لازم باشه یه مدت تقویتش کنی.

لیلی جونم به نظر من برای سونو عجله نکن. هروقت حس و حالشو داشتی برو. تو رو خدا برو یه جایی که معطلیش کم باشه. ماها جون نداریم معطل بشینیم.
خدایا شکرت، بالاخره قلب تشکیل شد. دو بار سقط به علت توقف رشد در هفته پنج، مشکل اسپرم شوهرم و سیستم ایمنی خودم، میکرو بیمارستان آبان خانم دکتر رزا مقدم، شکر خدا با اولین انتقال مثبت شد
سلام دوستان.
دلم برای همتون تنگ شده بود.
این روزا خیلی درگیر بودم.
بامیه جون این روزا هم میگذره.معمولا تغییر فصل تغییر خلق و خو رو هم داره و بعضی روزا ابری و بعضی روزا آفتابی.
لیلی جون تو چطوری؟؟؟؟؟؟ بهتری؟ نگران نباش ایشالا که چیزی نمیمونه.تازه ماها خیلی سخت میگیریم.
مگه قدیما این چیزا بود.من موقص سقط اولم بی تجربه بودیمو اولش رفتیم دنبال دارو گیاهی.رفتیم جایی که چندبار واسه معده سلطان ازش دارو گرفته بوذیمو تقریبا میشد سره بحثو باز کرد.دکتر بهم گفته بود اگه ریشه درخت شاتوت گیر بیارم خیلی موثره.خلاصه که چندتا عطاری رفتیمو تا میگفتیم چپ چپ نگاه میکردنو میگفتن ندارن.سرتو به درد نیارم.وقتی بهش گفتیم دیدیم طرف حسابی تو راهه و همه چی حتی آمپول و قرص هم میتونه گیر بیاره.میگفت چندسال قبلش خانومه خودش سره شکم پنجم دیگه نمیخواسته و سقط کرده و ازون موقع آشنا واسه قرص و آمپول داره.بهم یک ترکیبه دارو گیاهی داد و گفت سقط میشه و بعدش خیلی طبیعی گفت ممکنه چیزی بمونه و ماخخ بعد که پریود میشه دفع میشه.مثل خانوم من. قیافه من. بعدشم گفت اون زمان که مثل الان سونوگرافی و دکتر و تشخیص اینقدر راحت نبود.طرف سقط میکرد و منتظر میموند تا پریودش منظم بشه.
حالا ما چی؟
سونوی شکمی.
سونوی واژینال
آزمایش بتا هر 48 ساعت.
معاینه شکمی.
معاینه دهانه رحم.
خیلی رحممون رو لوس کردیم.نازش زیاد شده.کار درست رو همون زنای قدیم میکردن که هنوز 3ماه از زایمان نگذشته یه شوک به رحم وارد میکردن دوباره حاله میشدنو مهلته نفس کشیدن به رحم نمیدادن.

مژده جون درکت میکنم.من چندبار از طرف فامیلای سلطان مهمون شام با بچه کوچیک داشتم موقعی که میرفتن میشستم موهامو لاخ لاخ میکندم.
نادیا جون تو چطوری؟
راستی حرف وزن و رژیم شد من تو این یکهفته 2 کیلو اضافه وزن پیدا کردم.با اینکه غذام اصلا تغییر نکرده و پرخوری نداشتم.
نمیدونم استرسه اینکه کی پری میشمو این وسط کجای دلم بذارم!!!!!!!!!!

نگار جون حداقل ازین برزخ دراومدی.باز خوبه که همه چی معلوم شد.ولی خوب شب عید با بچه کوچیک سخته.مطمئن باش خدا خودش صبر و توانشو بهت میده.




**.** خدایا شکرت که با تمام سختیا بمن داری لذت مادر شدن رو اعطا میکنی.بارداری پر فراز و نشیبی بود.سختیای زیادی بود.6ماه اول ویار شدید حاملگی.ماه سوم پرکاری تیروئید.ماه 5 کیسه صفرام سنگ آورد و ماه 7 هم فهمیدم دچار دیابت بارداری شدم.15 شب بستری در بیمارستان بخاطر این مشکلات.ولی من دست از مبارزه بر نمیدارم.بخاطر دخترم با همه اینا مبارزه میکنم.این نیز بگذرد.شماهم برام دعا کنین با این همه سختی خدا یک دختر صحیح و سالم و صالح و اهل بهم بده تا رنج این دوران بارداری رو بتونم فراموش کنم.
2731
دوستان من متنه قبلی رو حدود یکساعت پیش تایپ کرده بودمو با یک ساعت تاخیر فرستادم.آخه با یک اتفاق همه چی بهم ریخت.یکساعت پیش یهو تلفن سلطان زنگ زد.برادرشوهرم گفت حاله پدرشوهرم بد شده و بردنش بیمارستان.
ماهم که در حال حاضر ماشینو فروختیم و سریع آزانس گرفتمو سلطان رو راهیه بیمارستان کردم.
ازون موقع نه خوابم میبره و نه جرات دارم به سلطان بزنگم.
توروخدا دعا کنین دم عیدی خدای نکرده اتفاقی نیفته.
**.** خدایا شکرت که با تمام سختیا بمن داری لذت مادر شدن رو اعطا میکنی.بارداری پر فراز و نشیبی بود.سختیای زیادی بود.6ماه اول ویار شدید حاملگی.ماه سوم پرکاری تیروئید.ماه 5 کیسه صفرام سنگ آورد و ماه 7 هم فهمیدم دچار دیابت بارداری شدم.15 شب بستری در بیمارستان بخاطر این مشکلات.ولی من دست از مبارزه بر نمیدارم.بخاطر دخترم با همه اینا مبارزه میکنم.این نیز بگذرد.شماهم برام دعا کنین با این همه سختی خدا یک دختر صحیح و سالم و صالح و اهل بهم بده تا رنج این دوران بارداری رو بتونم فراموش کنم.
سلام به همگی
امیدوارم حال و روزتون اوکی باشه اگر از احوال اینجانب می پرسید باید بگم که حال و روز خوشی ندارم و از جمعه شب که مهمون بودم و بچه های خوشگل و مامانی را اوونجا دیدم، دیگه ....
همش موقع رانندگی دارم گریه می کنم ... دلم گرفته ..
آخه من چی از مامانای این بچه ها کم دارم که نباید مامان بشم؟!
تازه پدراشونم اهل همه چی بودن . سیگار مشروب... اونوقت به راحتی بچه پس انداختن
همسر من مثل گل می مونه پاک پاک...ولی حال و روزمون اینه...
انگار اصلا به این حرفا نیست!
مریم جون منم بعد از سقط اولم دقبقا مثل تو فکر میکردم. دور و برم پر بود از کسایی که به راحتی حامله میشدن و اصلا نمیفهمیدن چی شد به دنیا اومد تازه تو دوران حاملگی دائما به من متلک مینداختن که تو چقدر زندگی رو سخت میگیری بچه ست دیگه به دنیا میاد وقتی هم سقط شد باز گفتن تقصی خودت بود بس که نگران بودی و انرژی منفی دادی اینطوری شد. من سر سقط اولم به حد مرگ افسرده شدم و دائم همین سؤالای تو رو از خودم و خدا می پرسیدم اما الان به چند تا نتجیل خیلی خوب رسیدم :
1- اونایی که مثل آب خوردن بچه دار میشن یه نعمتیه که خدا بهشون داده و اصلا جایی براز پز دادن نیست مثل این میمونه که ما به کسی که یک دست نداره بگیم اووووو چه شلوغش میکنی منو ببین هر دو تا دستم سر جاشه تو هم اگه انرژیت مثبت باشه دست در میاری!!! نه دست داشتم ما دست خودمونه و نه نداشتن اون دست خودشه هر دو صلاح خداست و بس
2- قطعا ما که سقط رو تجربه کردیم مادرهای صبورتری میشیم و سختیهای بچه رو راحت تر تحمل میکنیم. در اینکه یه روز بچه دار میشیم هیچ شکی نیست چون خود پزشکا میگن امروز موضوعی به نام نازایی دیگه وجود نداره و به قول نادیا زنه 50 سالشه میاد بچه دار بشه پس ما بخشی از سختیهای بعد از زایمان رو الان داریم تحمل میکنیم و بعدش قطعا صبورتر و آرومتریم. مثل درس خوندن دوران مدرسه میمونه بعضیا به خودشون سختی میدادن در طول سال درس میخوندن بعضیا هم شب امتحان میخوندن اما اونایی که در طول سال خونده بودن همیشه آرامش بیشتری داشتن
3- با به تاخیر افتادن بچه دار شدن ما مدت خوش گذروندنمون بیشتر شده. به قول خانم دکتر سلامتی قراره یه کمی بیشتر از دوران دوتایی و ماه عسلمون لذت ببریم. بعدها که به این روزا فکر کنیم حتما با خودمون میگیم کاش به جای غصه خوردن بیشتر لذت میبردیم چون از وقتی بچه اومده یه روز کامل نتونستیم دو تایی با هم باشیم
4- و از همه مهمتر اینکه شاید هنوز وقت مادر شدن ما نرسیده همین
مریم جون اونایی که ت دیدیشون وقت مادر و پدر شدنشون رسیده اما قطعا تو زندگی تو یه چیزایی هست که تو زندگی اونا جاش خالیه و اونا هم تو دلشون میگن مگه ما چیمون از مریم کمتره...؟؟؟ زندگی که فقط بچه نیست دوستم همینکه تو اینطوری از شوهرت تعرف میکنی و میگی مثل گل میمونه به نظر من بزرگترین نعمت دنیاست که خیلیها خیلیها با وجود چند تا بچه حسرتشو دارن و هیچ بچه ای نمیتونه جای عشق و علاقۀ زن و شوهر رو به هم پر کنه. وقتی نوشته هاتو خوندم که اینقدر قشنگ از شوهرت نوشتی تو دلم گفتم خدا رو شکر مریم ریشۀ زندگیش به آب رسیده چیزی که خیلیها در حسرتش میسوزن
دوستم من اصلا اهل نصیحت نیستم. خودمم هرکس نصیحت میکنه حوصله م سر میره اما حیفم اومد اینا رو نگم.
2740
مطبش خیایان شریعتی بالاتر از میرداماد، جنب پمپ بنزین داودیه (ایستگاه مینا)، خیابان شواری، ساختمان سینا، ط 1 واحد2
من خیلی راضی بودم مریم جون چون بسیار بسیار خوش برخورد بود، خیلی وقت میذاره مثلا به من گفت هرچی ازمایش و سونو داری بریز رو میز بهش گفتم کلی از اینا مال قبل از بارداری اولمه گفت مهم نیست. همه رو با دقت خوند وسطاشم توضیح میداد :�این میدونی چه آزمایشیه؟ اینو برای این میگیرن� خلاصه چون من خودم دوست دارم برام توضیح بدن از این کارش هم خوشم اومد. کلاً برخوردش و اینکه به وقت و شعور مریضش احترام میذاره منو جذب کرد. راستش من و شوهرم خیلی دنبال دکتر معروف و خاص نیستیم چون الان با دو تا سقط هر دو مون معتقدیم موندن و مردن بچه فقط دست خداست و از اونجایی که دو تا دکتر خیلی معروف رو هم سر هر دو سقط تجربه کردیم الان دنبال دکتری نیستیم که بتونه جلوی سقط رو بگیره چون معتقدیم دست دکتر نیست. دنیال آدمی هستیم که اولا به وقت و شعور مریضاش احترام بذاره دوما در دورۀ باردای در دسترس باشه (که شنیدم این هست) و سوما کاسب نباشه
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687