عزیزم اون پستت قفل شد ، من امشب میخواستم بخوابم فکر مادرم نگذاشت بخوابم ،خیلی دوسش دارم ، به تمام معنا عاشقشم ، دعا کردم اگر میخواد زبونم لال طوری بشه اونوقت ما دوتا خواهر نباشیم ، تاپیک شما که دیدم خیلی ناراحت دلت شدم ،گفتم چقدر درد ب دلش بنده خدا شده که چنین تاپیکی زده ،اصلا قیافه حق ب جانب نگرفتم که مادرته و فلان و بسان..
همه ی این خوبی های مادرمو ، به همون میزان گفتم اگه در حقم بد بود ، شاید منم چنین تاپیکی میزدم ، شما هم گردن اونا حق دارین ،نباید اینقدر زجرتون بدن ، معذرت میخوام مادرتون سواد دارن؟ هر چند مهر مادری ربطی ب سواد نداره ،مامان من قربونش بشم تا 5بیشتر نخونده اما عشقه عشق
خیلی سخته که توی این سن ، اینقدر عذاب میکشی