2737
2739
عنوان

حلقه ازدواج

| مشاهده متن کامل بحث + 4554 بازدید | 91 پست
فك نكنم چيزيش بشه چون برليان مثه الماسه،الماس اينا خيلي سخت ميشن هيچيشون نميشه😑

بالاخره تو کارهای خونه طلا جرم میگیره به مرور کدر میشه

واسه روزمره طلاهای سبک رو بیشتر ترجیح میدم

خدایا چطوری به اطرافیان بفهمونم بچه داری آمادگی روحی و جسمی میخواد 😧
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



نمیدونم چی بگم عزیزم دوست موندم خودم شرایطش مثه شماست من همون اوایل عقد بهش گفتم جدا شو ولی نشد. الان بچه ...

تو دوراهی موندم خودمم میدونم اینده ای ندارم از طرفی هم طلاق با کدوم پشت وانه و حمایت

2731
تو دوراهی موندم خودمم میدونم اینده ای ندارم از طرفی هم طلاق با کدوم پشت وانه و حمایت


تو این زمونه خودت باید از خودت حمایت کنی اگه چند سال دیگه خدایی نکرده با وضع بدتری برگردی کسی حمایتت نمیکنه من جزئیات زندگیتو نمیدونم که بخوام واست نظر بدم ولی خودت آیندتو درنظر بگیر و تصمیم بگیر چیکار کنی

به نظرم یه تاپیک بزن خانومای اینجا تا حدی میتونن راهنماییت کنن من مجردم متاهلا بهتر میتونن کمکت کنن اینجا کسی کسی رو نمیشناسه که نگران آبرو و حرف مردم و اینطور چیزا باشی

2740
تو این زمونه خودت باید از خودت حمایت کنی اگه چند سال دیگه خدایی نکرده با وضع بدتری برگردی کسی حمایتت ...

بابا ی من مامانمو نمیخاسته بزور براش گرفتنش مامانمم زن کار بلد و دانایی نبود بابام که مامانمو محل نمیزاشت مانانم سر من خالیش میکرد و مادر بزرگ و عمه هام با اونا دعواش میشد همش من بچه بزرگ بودم همیشه از دست ازارای مامانم که به تلافی کار بابام سرمون در می اورد و دعوای مامان و بابام فراری بودم پناه میبردم به مادربزرگم مادرم خیلی بلاها بسرم می اورد چن بار منو سوخت کتکم میزد ازش متنفر بودم تا اینکه مامانم عمد با دایی هاش که اعتیاد داشتن بابامو قاطی کرد که بابام معتاد شد و بی غیرت حالا دیگه مامانم به بابام زور میگفت فوق العاده من و مامانم سر مسائل بابام که ورشکست شدا و من که به مادر بزرگم سر میزدم اختلاف افتاد تا اینکه برادرم بخاطر مسائل ارث و میراث که مادرم تحریکش میکرد از مادربزرگم بگیره باز چون بابام یبار سهمشو برا ورشکستگیش گرفته بود داداش بزرگم برده بود و با مادربزرگم در انداخت که پدرمم به اجبار طرف اونا بود منم دلم برا مادربزرگم میسوخت مادرم میگفت حق نداری بری بهش برسی تا بگنده ولی من نمیتونستم چون بهم محبت کرده کرده بود مادرم برادرامو تحریک میکرد علیه من خلاصه وضع خیلی بدی داشتم هر خواستگاری برام میامد مادرم بهش میگفت این دختر دختر منه ولی به حرف ننه افریتشه فردا زندگیتونو خراب میکنه حاضر جوابه خواستگارامم در میرفتن مادرم غذاها رو میریخت اخریا بمن نمیداد خیلی یکسال اخر اوضاع سختی داشتم تا اینکه دیگه طاقت نیاوردم از طریق سایت دیوار یه کار پیدا کردم پرستار شبانه روزی از خونه زدم بیرون گفتم شاید برادرام بخودشون بیان ولی هیچ کدومشون حتی بعد دوسال یه زنگ بهم نزدن بگن کجای گذشت اتفاقای خیلی بعدی برام افتاد زمانی که کار میکردم تا یکجا مجبور شدم بشم پرستار سالمند چون امنیتم بیشتر شد دختر اون سالمند خیلی بهم محبت کرد حس مادری بهش داشتم بهم گفت از الان به بعد تو بهترین مادر دنیا رو داری و اون منم منم بهش اعتماد کردم بعد بهم گفت میخام بشی عروسم 

فکر کنم اینجا مشاورم داره نمیدونم دقیق

خلاصه فکر کردم خدا جواب دعاهامو داده و سختیهام تموم شده شوهرم بهم گفت من میخا پیش خوانوادم زندگی کنم و منم چون مادرش رو دوشت داشتم قبول کردم یه مقدار پس انداز داشتم کار کرده بودم که مادرشوهرم گفت بده به شوهرت ماهم بهش میدیم خونه بخرید تا اینکه من پس اندازو وام ازدواجم و دادم تازه کم کم با واقعیتا رو به رو شدم دیدم شوهرم با مادرش مثله کاردو پنیره رفتار مادرشوهرم از مهربانی به نامهربانی تبدیل شد بامن بمن به چشم خدمتکارش نگاه میکنه و هر روزی که کار کنم باهام خوبه هر روزی نکنم اخم و تخمه حالا که پول منو گرفت داد پسرش دیگه بحث خونه خریدنی نبود تا میخواستم لباسی بگیذم نذاشت از لباسای خودش میده بمن خودش میره لباس میگیره اینا بکنار بعد  یکی دوهفته دیدم حرکات شوهرم عادی نیست و بمن میگه تو زیر لب بمن فحش میدی یا چیزای عجیب و غریب حالا مثه خر گیر کردم تو گل

حالا با پدر شوهرم حرف زدم یخ خونه اجاره کردیم پردیس فردا اسباب کشی داریم تصمیم دارم یه مدت اونجا ببینم شوهرم بهتر میشه یا نه؟ چون پدرشم معتقد بود مادرش باعث بد تر شدن حالش میشه و تحریک میشه منم چون خودم همه شرایطی تجربه کردم از طرفی عذاب وجدان میگیرم بخام طلاق بگیرم این بدبخت از اینی هم که هست بیشتر بهم میریزه نمیخام باعث عذاب کسی بشم عذاب وجدان میگیرم به عاقبتش فکر میکنم

حلقه نشونمه که همیشه این دستمه حلقه اصلیم چون تگین زیاد داره دستم نمیکنم فقط جاهای رسمی  

به خاطر تو هم که شده تمام روزاهای بعد از این مهربانتر خواهم شد  98/4/4  
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز