سلام دوستان
ميخولم يكم براتون از حالم تعريف كنم
داشتم آهنگ مسيح آرش رو به اسم گلي گوش ميدادم
خيلي دلم شكست يادِ يك سال و خورده اي پيش خودم با همسرم افتادم
كه چقدرررر عاشقش بودم يادمه پيش دوستم گريه ميكردم كه اگه با يكي ديگه ازدواج كنه من ديوونه ميشم خيييلي دوستش داشتم
اما هيچ وقت بروز ندادم و نميدادم كه.دوستش دارم...
اگه بهم نميرسيديم احتمالا موقع گوش دادن اين آهنگه خون گريه ميكردم
علاقه الانم به اين آهنگ الان از اين بابته كه يادم بياد چجوري ديوونش بودم
دوستان ما كاااملا سنتي ازدواج كرديم و دختر خاله و پسرخاله ايم ايشونم اصلا اهل دختر بازي نيست پس اگه بهش ميگفتم اوضاع بدتر ميشد
من فقط از خدا خواستم و بدون كوچك ترين چراغ سبزي از جانب ما اومدن خواستگاري چون ميديدن كه چقدر خواستگاراي خوب داشتم خودشون اومدن جلو چون خالم خيلي دوستم داشت و البته خيلي ام بين منو دخترش مقايسه ميكنه پس فكر ميكرد اگه من از دستشون برم خيلي بد ميشه جوري كه هروقت بابام ميفرستادشون پِي ِ نخود سياه از شدت اينكه نميدونستن بايد چه كنن گريه ميكرد...
فكر نكنيد همه چيز گُل و گلاب بود خيلي سختي كشيديم اما با توكلي كه داشتيم در عين ناباوري همش خود به خود حل شد...
و البته قسمت هم بوديم..
ميدونم كسي كه عاشقه بايد بتونه غرورشو كنار بذاره اما اينكار فقط منو سبك ميكرد و بي نتيجه بود پس من بارسكوت تونستم نتيجه بگيرم.