دهه 90ای هااااا بیایین دور هم باشیم :)) صفحه 2

nili_nili

مدیر

عضویت: 1397/01/24

تعداد پست: 1730

اومدین؟

ازدواج کردین یا نه؟

چندتا بچه دارین؟

با شمااااااام 😒

1397/02/28

15:09

4 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

عشق_زمستوني

عضویت: 1396/10/12

تعداد پست: 8515

😵😵😵🤒🤒🤐🤐🤕🤕🤕😯😯😶😶

خدایا شکرت که هستی و برایمان خدایی میکنی...💜

1397/02/28

15:11

1 نفر لایک کرده اند ...

nili_nili

مدیر استارتر

عضویت: 1397/01/24

تعداد پست: 1730

دلام دودلین؟ منم دوبم شیش تا نینی هم دالم

دووووون

با شمااااااام 😒

1397/02/28

15:11

1 نفر لایک کرده اند ...

مامان الهام

بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

لیلا53

عضویت: 1395/06/14

تعداد پست: 26751

دلام دودلین؟ منم دوبم شیش تا نینی هم دالم

😂😂😂

1397/02/28

15:11

1 نفر لایک کرده اند ...

nili_nili

مدیر استارتر

عضویت: 1397/01/24

تعداد پست: 1730

🙄🙄یا خود خدا بذار دخترمو صدا کنم بیاد نیمه دوم ۸۹ هم صحبت خوبی میشید

عزیزم بگو بیاد

با شمااااااام 😒

1397/02/28

15:12

1 نفر لایک کرده اند ...

mah16

عضویت: 1397/02/20

تعداد پست: 2682

بخدا از ته دل میخام خدا شفات بده

......نمیدونستم بیکاری چه بلایی سر آدم میاره😂

1397/02/28

15:12

1 نفر لایک کرده اند ...

_fandogh_

عضویت: 1396/10/19

تعداد پست: 6954

متولد 96 هستم دوبار ازدواج کردم یه پسر 3 ماه دارم یکیم باردارم😐

1397/02/28

15:12

4 نفر لایک کرده اند ...

zaraaaaaaa

عضویت: 1397/02/12

تعداد پست: 6014

من دهه نودیم

یه پسر دارم که هرجا میریم میگن خواهرشی انقدر خوبه فاصله سنیت با بچه ات کم باشه😎

کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!

1397/02/28

15:13

3 نفر لایک کرده اند ...