عکس عشق اولشو دیدم بلند شدم کلی گریه کردم عصبی بودم اصن یه وضع ناجوری تیغ و ورداشتم زدم رو دست تا ته زدم نرسید به رگ اومدم دومی هم بزنم نشد نتونستم خونس لباسمو فرشو همیچیزو کثیف کرده بود
(نه اینکه یخورده وسواسیم اون موقع دلم بع حال فرشمم میسوخت خخ (داشتم روانی میشدم بلند بلند گریه کردم بیدار شد گفت چی شده دستمو دید زد تو گوشم گفت به چی حقی این کارو کردی چرا گوشیشو ورداشتم نشونش دادم گفتم این که لال شد دستو پاشو جمع کردفت عشق قبلیمه عکسش تو گکشیم مونده بود حالا دروغ میگفت تا اون موقع سه تا گوشی عوض کرده بود رم گوشیشم که برا قبلی بود رو یه گوشی دیگه ای بود عکسارو پاک کرد سعی کرد قانعم کنه