پدربزرگم سی زمین داشته قبلا فروخته که برا امام حسین عزا داری کنه مادربزرگم داشت میگفت که اون زمان که من پدربزرگت رو تو اردبیل دیدم و باهاش ازدواج کردم و اومدم شیراز پدرم به پدر بزرگت چندین زمین داده بود ولی پدربزرگت فروخت برا امام حسین و حتی از گمرک بندرعباس در اومد که بتونه برا امام حسین عزا داری کنه اون وقت پدر من دو سال پیش تو خرج عملش مونده بود نمیدونم چی بگم
ااتفاقا نباید کم بیاری قشنگ تو روش وایسا وگرنه با این مادرت پدرت در اومده
همین الان هم در اومده
میگم مامان من خودم دوست دارم حجاب داشته باشم ولی چادر نه
یه جوری تهدیدم میکنه که میکشمت که بیخیال میشم
ما هنوز هم سر برداشتن سبیل موندیم نمیزاره دست بزنم بهش
دست رو دلم نزار قربونت برم که خون خون خونه
هر چقدر کمتر بدونی،بیشتر آرومی 💛💌 تپلتونمممممم .نمیگم در چه حد فقط یه توپ گرد و قلمبه رو تصور کنید 😁😁😁.با این حال خودمو دوست دارم و به خودم احترام میزارم🤗