متاسفانه شوهر من هیچ درکی از افسردگی بعد زایمان نداشت
هر وقت گفتم من افسردگی گرفتم گفت این همه زایمان کردن افسردگی ندارن فقط تویی
مادر من چند تا زایید خواهرام چندتا زاییدن هیچکدوم نگفتن افسردگی گرفتیم
من میلی جنسیم 80 درصد کم شد مدام از من توقع داشت
مدام میگفت منو دوست نداری
درحالیکه من دوسش دارم ولی حالم خوب نیست
این درک نشدنه برام خیلی سخت تر بود
بعد زایمانم بیشتر روابط جنسیم از روی بی میلی کامله فقط برای جلوگیری از دعوا این کارو میکنم چون حوصله ام نمیکشه بعدش کسی باهام قهر کنه یا حروبحث کنه
برای همین رفتم سر کار
اما کار پروژه ای نه کاری که هر روز باشه
اونجا هم هر روز یه بساط
کارفرمام آقاس و شوهر من مدام سوهان روح
یه روز میگه تو از این خوشت میاد
یه روز میگه کارفرمات لاشیه
یه روز میخواد باهاش دعوا کنه
خلاصه من میرفتم سر کار حالم بهتر بشه برمیگشتم با دعواهای شدید با شوهرم برخورد میکردم این استرس و اضطراب چند ساله
امسال خودش رو نشون داد و عید امسال انقدر حالم بد شد که دیگه حتی نتونستم آب بخورم
آب میخوردم نفسم بالا نمیومد
هرچی میخوردم حالت تهوع
هر دکتری رفتم گفتن استرسه
تا دوماه پیش آندوسکوپی و نوار قلب دادم متوجه شدن گاستریت معده و زخم و عفونت و التهاب معده دارم و یه باکتری داخل معده ام هست که زیاد بودنش دور از جون منجر به سرطان میشه
و هر بار استرس و اضطراب حال من رو بدتر میکرد
دارم دارو مصرف میکنم و شوهرم هم بعد از آندوسکوپی و نمونه برداری از معده ام یه کم ترسیده و متوجه رفتارش شده اما نه اینکه کامل اصلاح بشه
میخوام یه چی بهت بگم
غصه هیچکس رو غیر از خودت نخور
هیچکس اندازه خودت مهم نیست
چون مادر شدن مساوی با اینه که باید خدمتگزار بی قید و شرط همه باشی ولی هیچکس حتی سنگی از جلوی پات برنمیداره
پس قدر خودتو بیشتر بدون
و مراقب باش مثل من نشی...❤️