2733
2739
از ترس داشتم سکته میکردم .نميدونم چرا واقعا . تازه محرمیت خونده بودیم اومدیم خونه تو اتق نشسته بودیم ...

واااای منم خیلی استرس داشتم..چون خودممریزه میزه بودم شوهرم 190 قدش چهارشونه هیکلی میدیدمش میترسیدم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
واااای منم خیلی استرس داشتم..چون خودممریزه میزه بودم شوهرم 190 قدش چهارشونه هیکلی میدیدمش میترسیدم

یکی نبود بگه مثلا میخواد چیکارت کنه .خخخخ اخه مامانم اینا خونه بودن نمیدونم چرا وقتی مامانم از اتاق رفت بیرون و درو بست خیلی منو وحشت گرفت. الان برعکس شده اونا از ما میترسن  

واااای منم خیلی استرس داشتم..چون خودممریزه میزه بودم شوهرم 190 قدش چهارشونه هیکلی میدیدمش میترسیدم

یکی نبود بگه مثلا میخواد چیکارت کنه .خخخخ اخه مامانم اینا خونه بودن نمیدونم چرا وقتی مامانم از اتاق رفت بیرون و درو بست خیلی منو وحشت گرفت. الان برعکس شده اونا از ما میترسن  

دوست بودیم. توی پارک بیرون دانشگاه بودیم. انقدر سفت بغلم کرد مجبور شدم بهش بگم عزیزم استخونام شکست تا ولم کنه. تا چند ثانیه بعدشم استخونام از فشار درد می کرد. گفت آخه دلم می خواد با هم یکی بشیم. منم گفتم خب باشه ولی دنده م فرو بره تو قلبم ممکنه بمیرم دیگه نتونیم یکی بشیم.

اونم گفت خاک تو سرت که یه خورده رمانتیک نیستی. منم گفتم خاک تو سر خودت که نمی دونی من چقدر نازکم. بعدم رفتیم بلال خوردیم. هنوزم بعد این همه سال از ازدواج وقتی تو خیابون ماچم می کنه استخونام درد می گیره.

2740
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز